Monday, June 16, 2008

BİR ÖYRETMENİN TEBRİZ ÖYRENCİLERİNE YAZDİĞİ MEKTUB

نامه دبیر یکی از دبیرستان های آذربایجانی غربی به دانش آموزان سوسیالیست تبریز

دوستان عزیزمن دبیر یکی از دبیرستانهای آذربایجان غربی هستم.اجازه بدهید به خاطر دلایلی که خود شما در سالهای بعد و پس از
وارد شدن به صحنه ی ِ مبارزات عملی در دانشگاهها بیشتر با آن آشنا خواهید شد فعلا" از معرفی خود صرفنظر کنم و بپردازم به اصل مسئله:آشنایی من با این وبلاگ توسط یکی از شاگردانم(البته از به کار بردن این کلمه معذرت می خواهم چون من و دوستانی که در کلاس من هستند از همدیگر می آموزیم و راستش را بخواهید من از آنها بیشتر می آموزم تا آنها از من ) آشنا شدم و بنا به پیشنهاد وی تصمیم گرفتم آموخته هایم را به دیگر دوستان انتقال دهم و منتظر نقد و نظرات آنها باشم. می دانیم که انسانها در هر مرحله تاریخی بدنبال ساختن تصویری کلی از جهان و مشخص کردن موقعیت خود در آن تصویر بوده اند . امری که در حال حاضر هم جریان دارد ، به قول شاعر شهیدمان خسرو گلسرخی انسانها می خواستند ببینند در کجای جهان ایستاده اند و باصطلاح زیر پایشان تا چه اندازه سفت است. به همین دلیل هر کدام به اندازه ی ِ توان عقلی و رشد ذهنی خود به فلسفه ی ِ خاصی روی آوردند . آنها قطعات این پازل را از طبیعت گرفتند و با تجربه های عملی روزانه خود شکل دادند و در کنار هم چیدند تا به آن تصویر کلی مورد نظر خود برسند.خب البته عده ای فکرمی کردند و هنوز هم گمان می برند نیازی به فلسفه و چنین تصویری ندارند اما در عمل مجبورند از فلسفه ی ِ خاصی پیروی کنند حتا اگر نسبت به آن آگاهی نداشته باشند. افرادی که باصطلاح با چشمان بسته و به اقتضای عقل سلیم خود بدون آگاهی از تئوری مشخصی تصمیم می گیرند در حقیقت به شیوه ی ِ سنتی می اندیشند و عمل می کنند. پس سنت در حقیقت مجموعه ای از باورها و اعتقادات است که مبنای نظری آنها بر فلسفه ی ِ مدرن استوار نیست. اگر اشتباه نکنم مارکس زمانی گفته بود که ایده های حاکم بر جامعه از آن ِ طبقه ی ِ حاکم است.مثلا" در حال حاضر سرمایه داران از هر وسیله ای استفاده می کنند تا کارگران و سایر زحمتکشان را از رسیدن به آگاهی و شناختن واقعیت های اجتماعی بازدارند و آنها را همچنان در قید و بند اندیشه های سنتی نگاه دارند تا بهتر بتوانند به اهداف غارتگرانه خود برسند.مدارس ، مساجد، رادیو و تلویزیون ، مطبوعات همه و همه در خدمت تبلیغ و نشر ایدئولوژی سرما یه دارا ن بوده و می خواهند چنین القاء کنند که این نظام و این سیستم طبیعی و ازلی و ابدی بوده و امکان هیچ تغییری در اوضاع وجود ندارد. جای تعجب نیست که مردم در غیاب آگاهی اجتماعی به این لاطائلات باور داشته باشند و تبلیغات آنها را بپذیرند و باز هم طبیعی است که در هرجامعه ی ِ طبقاتی ، طبقه ای که برای انقلاب و دگرگون کردن اوضاع قیام می کند قبل از هر چیز باید ایدئولوژی طبقات حاکم و جهان بینی نظم کهن و پوسیده آنها را در هم بشکند و چشم انداز نوینی از آینده ارائه کند.ایده آلیسم و ماتریالیسمدر تحلیل نهایی ، سراسر تاریخ فلسفه را می توان به دو اردوگاه کلی تقسیم کرد : ایده آلیسم و ماتریالیسم. اعتقاد نادرستی که در اثر تعبیرات و تبلیغات منفی طبقات حاکم در بین عموم و حتی بعضی از تحصیل کردگان رواج یافته این گمان را بوجود آورده که گویا ایده آلیستها به دنبال عقاید و ایده آلها هستند و ماتریالیستها بدنبال خودپرستی و پول دوستی و لذات مادی!!! در صورتیکه هیچکدام از این اعتقادات و تعبیرها کوچکترین ربطی به ایده آلیسم و ماتریالیسم فلسفی ندارند. در این مورد حتما" خود شما تجربیات جالبی از تبلیغات منفی بعضی از معلمین خود دارید که نهایتا" نشانگر عدم آگاهی و بیسوادی آنهاست و یا اینکه افراد خودفروخته ای هستند که با اهداف پلید در خدمت تحکیم نظام هستند.بسیاری از اندیشمندان بزرگ گذشته ایده آلیست بودند. افلاطون و هگل (فیلسوف آلمانی) از این دسته هستند. این مکتب فکری طبیعت و تاریخ را به عنوان بازتابی از ذهن یا روح می انگارد. یعنی به گمان اینها آفریننده ای غیر مادی ، جهان و طبیعت مادی و زن و مرد را آفریده است. پس اساس اندیشه ی ِ ایده آلیستی این است که روح مقدس خالق همه ی ِ جهان مادی است. البته این ادعا به صورتهای ِ مختلفی بیان شده است و گاهی چنان مغلطه و روده درازی کرده اند و در قالب و پوشش کلمات و جملات پنهان کرده اند که بسیاری را به اشتباه انداخته اند.اما چکیده یِ حرف اینها این است که ذهن حاکم بر جهان مادی است و آن را کنترل و اداره می کند.از نظر این فیلسوفان تاریخ ، سرگذشت ایده هاست. اعمال انسانها نتیجه ی ِ تفکرات انتزاعی است و نیازهای مادی انسانها باعث اعمال و رفتارشان نمی شود. هگل حتی یک گام پیش تر می گذارد و موضوع " ایده " مستقل را پیش می کشد که خارج از مغز بشر بوده و مستقل از جهان مادی بوده و اساسا" به نظر هگل جهان مادی انعکاسی از این ایده مستقل است. در اینجا باید تاکید کنم که مذهب بخش جدایی ناپذیر اندیشه و فلسفه ی ِ ایده آلیستی است.اما متفکرین ماتریالیست برخلاف ایده آلیستها معتقدند که جهان مادی واقعی بوده و تقدم با طبیعت یا ماده است. فکر و اندیشه محصول فعالیتهای مغز است. بنابراین مغز و فکر در مرحله ی ِ خاصی از رشد و تکامل موجود زنده بوجود می آید. سنگ بناهای اصلی ماتریالیسم عبارتند از:الف) جهان مادی که از طریق حواس شناخته می شود و از طریق علم کشف می شود ، واقعی است.تکامل جهان مادی بر اساس قوانین طبیعی خودش و بدون دخالت ماوراء ماده انجام می شود.ب) تنها یک جهان وجود دارد و آن هم جهان مادی است. اندیشه محصول ماده است (مغز). بدون مغز هیچ اندیشه و تفکری امکان پذیر نیست. بنابر این اندیشه ها جدای از ماده نمی توانند وجود داشته باشند. فکر تنها انعکاسی از جهان مادی است.سالها قبل مارکس گفته است : " از نظر من فکر چیزی نیست جز انعکاس جهان مادی در مغز انسان که به شکل اندیشه بازنمایی می شود. " و بعد ادامه می دهد : " حیات اجتماعی تعیین کننده ی ِ آگاهی است". حالا بیایید فردی را در یکی از روستاهای دور افتاده ی ِ آذربایجان در نظر بگیریم . همه ی ِ ما میدانیم که به علت ستم و زورگویی طبقات حاکم در کشور آذربایجان همانند بسیاری از نقاط محروم کشور فاقد امکانات رفاهی ، جاده مناسب ، صنایع مادر و امکانات پیشرفته ی ِ پزشکی و آموزشی است. حال اگر این فرد روزی روزگاری گذارش به تهران بیافتد و نتواند از مترو استفاده کند و یا نداند چگونه باید از آسانسور استفاده کند مورد تمسخر سایرین قرار می گیرد . ممکن است او را به عقب ماندگی متهم کنند و حتی نژادپرستانی چنین نتیجه بگیرند که مثلا" فارسها از تورکها برتر هستند و برای رشد تورکها پیشنهاد کنند که بهتر است در فرهنگ و زبان فارسی مستحیل یا به عبارت جامعه شناختی آسیمیله بشوند . در حالی که باید توجه داشت پیشرفت ملتی و عقب ماندگی ملتی دیگر ربطی به نژاد و زبان و ... ندارد بلکه شرایط مادی و اقتصادی و اجتماعی است که باعث عقب ماندگی می شود و برای ایجاد تغییر در ذهن و اندیشه باید شرایط مادی لازم فراهم شود. حتی اگر این آدم میلیونها بیت از شاعران تورک حفظ کند و در تار زدن مهارت پیدا کند و همه ی ِ آهنگهای تورکی را یاد بگیرد و فقط به زبان خودش حرف بزند باز تا شرایط اقتصادی و اجتماعی اش پیشرفت نکند قادر به تکامل فکر و اندیشه خود نخواهد بود. ضمنا" کسانی که فکر می کنند اگر ملت آذربایجان حق خواندن و نوشتن به زبان تورکی را بدست آورد به همه چیز خواهد رسید در اشتباه هستند . این حقوق تنها بخش کوچکی از خواستهای این ملت است و خواست اساسی باید ایجاد تغییر در شرایط مادی و زیستی و اقتصادی و اجتماعی باشد تا پیشرفت در سایر زمینه ها محقق گردد.اجازه بدهید به بحث اصلی برگردیم . گفتم که ایده آلیستها آگاهی و اندیشه را یک چیز مستقل و انتزاعی و خارج از ذهن در نظر می گیرند و آن را در برابر ماده و طبیعت قرار می دهند. اینگونه در برابر هم قرار دادن ماده و ایده کاملا" ساختگی و نادرست است. در واقع رابطه ی ِ نزدیکی بین قوانین فکر و طبیعت وجود دارد.همچنانکه پیش تر هم گفتم فکر محصول تاثیرات و فعل و انفعالات جهان مادی است. فکر قادر نیست مستقل از محیط خارجی به کشف و درک چیزی نایل شود. بیایید مبارزی را در نظر بگیریم که در اتاقی در بسته در میان انبوهی از کتابها در پی یافتن راههای جدید مبارزه و پیوند با مردم و سازماندهی آنها است. واقعا" به نظر شما این مبارز همه چیز دان قادر خواهد شد بدون خارج شدن از اتاق گامی هرچند ناچیز بردارد ؟ پس تکامل فکری و یافتن راههای نوین مبارزه نیازمند حضور در محیط خارجی و به اصطلاح در متن مبارزات مردمی و اجتماعی است. حتی ریاضیات که علمی کاملا" انتزاعی محسوب می شود از مشاهده ی ِ جهان مادی حاصل شده است و حاصل فعالیت صرف مغزی نیست. حتما" یادتان می آید که آن اوایل برای حل کردن مسائل انتزاعی ریاضی یواشکی انگشتانِ تان را زیر میز می شمردید.شما در واقع با این کارتان مبانی ریاضیات را از محیط مادی خارج از ذهن خود می گرفتید. البته رومی ها هم از این سیستم دهدهی استفاده می کردند چون آنها هم مثل شما ده انگشت داشتند. لنین حرف خوبی در این مورد زده است: " ماتریالیسم این است: ماده با فعل و انفعالات خود بر حواس ما تاثیر می گذارد. حواس ما بوسیله رشته های عصبی این تاثیرات را به مغز منتقل می کنند و مغز محصولی عالی به نام آگاهی و تفکر تولید می کند".با توجه به آنچه که گفته شد چون انسانها جزئی از طبیعت هستند ، ایده های خود را به واسطه ی ِ تعامل با جهان بدست می آورند.گرچه فرایندهای ذهنی به اندازه کافی واقعی هستند اما به اصطلاح ِ فیلسوفان، قائم بالذات نیستند و مستقل از طبیعت شکل نمی گیرند. عقاید و اندیشه ها را باید در محیط اجتماعی و مادی شان مورد مطالعه قرار داد. شما می توانید برای اینکار به باورها و اعتقادات و حتی شکل داستانها و محتوای اشعار و امثال و حکم و... که در گذشته و حال وجود داشته و دارند توجه کنید و از پدر بزرگها و مادربزرگهایتان بپرسید که به چه چیزهایی معتقد بودند که در حال حاضر کم رنگ شده و مردم به دیده ی ِ خرافات به آنها می نگرند. مثلا" در گذشته ی ِ نه چندان دور نوعروسان سالهای ِ سال پیش ِ پدر داماد با صدای بلند حرف نمی زدند و این عمل را نشانه ی ِ احترام به بزرگترها به حساب می آوردند که از مناسبات فئودالی حاکم نشات گرفته بود. به این ترتیب می توان گفت که مذهب ، اخلاق ، ایدئولوژی و ماوراءطبیعت و اشکال مختلف آگاهی مربوط به آنها از طبیعت و محیط و درجه ی ِ رشد و توسعه ی ِ اقتصادی ناشی شده و به هیچ وجه مستقل نبودند. توسعه و تاریخ آنها بدون انسان معنی ندارد. انسانهایی که با تکامل دادن ابزار مادی تولید و تعامل مادی با یکدیگر اندیشه و افکار خود را هم تکامل دادند و با هر گامی که به جلو برداشتند شکل جدیدی از آگاهی را خلق کردند و در مقابل همین آگاهی باعث تغییر و تکامل در زندگی بشر شده است.دوستان عزیز ، در گفتار بعدی ریشه های ماتریالیسم را توضیح خواهم داد و از شما انتظار دارم آنچه را که در بالا گفتم با توجه به محیط زندگی خود تجزیه و تحلیل کنید و نمونه های مشخص را مورد بررسی قرار دهید. چون بدون بررسی شرایط مشخص قادر به عرضه ی ِ تحلیل های مشخص و واقعی نخواهیم شد و در عالم ذهنی گرایی و خیالپردازی غوطه ور خواهیم شد. ضمنا" توصیه ی ِ من به عنوان یک همراه به شما این است که سعی کنید نیات واقعی گویندگان را از پشت کلمات کشف کنید چون در پشت هر گفتار و کرداری یک نیت پنهان وجود دارد که کاملا" با منافع طبقاتی و مادی افراد منطبق است.در نوشته های بعدی سعی خواهم کرد این مطالب را بیشتر بشکافم.
موفق باشید/ م.ک دبیر یکی از دبیرستانهای آذربایجان غربی اردیبهشت ۱۳۸۷

No comments:

AZERBAYCAN XALQİNİN İSTEKLERİ HANGİ KANALDAN YERİNE YETİRİLE BİLİR?