Monday, December 22, 2008

بمباران سربی مردم زنجان بمباران سربی مردم زنجان







بمباران سربی مردم زنجان




. سرطان در‌زنجان در حال افزايش‌است .این را گفته های مقامات مسوول این شهر نیز گواهی می دهد.علت اصلی این وضع هم کارخانه سرب و روی است که گویا هیچیک از دستگاه های ناظر به توقف فعالیت های اين كارخانه زورش نميرسد. . بنا بر اعلام نظر كارشناسان و متخصصان، ميزان مرگ و مير و ابتلا به انواع بيماري‌ها از جمله سرطان در زنجان روز به روز در حال افزايش است و مسئولان اين كارخانه بايد هرچه سريع‌تر به فكر جابه‌جايي كارخانه به مكاني ديگر باشند. رئيس شوراي اسلامي شهر زنجان در این مورد می گوید: استانداردهاي لازم زيست محيطي در كارخانه سرب و روي رعايت نشده و امروزه آثار ناشي از آلودگي كارخانه سرب و روي، مردم زنجان را تهديد مي‌كند و بايد پاسخ علمي و كارشناسي در اين زمينه اعلام شود و هيأت مديره اين كارخانه نيز بايد خسارت‌هاي وارده به مردم شهر زنجان را بپردازند. او با اشاره به اينكه مردم زنجان و اهالي روستاي ديزج‌آباد در نامه‌اي خطاب به برخي
سئولان خواستار پلمپ كردن كارخانه و نجات جان هزاران نفر از مردم زنجان شده‌اند، ادامه می دهد: نمي‌دانيم عاملان اصلي احداث اين كارخانه با چه انگيزه و هدفي كارخانه را در آن مكان احداث كرده‌اند و امروز اين افراد بايد پاسخگوي مردم زنجان باشند. به گفته او شهروندان خواستار تعطيلي و جابه‌جايي اين كارخانه هستند و تمامي دستگاه‌هاي ناظر نيز سعي دارند اين دغدغه را حل كنند. اما این که چرا زورشان نمی رسد را باید از زبان دیگران شنید.همان مردمی که هر روز در خطر بیشتری قرار می گیرند و تنها می شنوند:کارخانه مال آقایان است. ماجرا از زبان مديركل حفاظت محيط زيست استان زنجان نيز شنیدنی است: در گذشته به علت عدم شناخت كافي از آن منطقه، كارخانه احداث شده، اما امروزه اين مشكلات به وجود آمده است. اعتراضاتي كه در زمينه تعطيلي يا جابه‌جايي كارخانه سرب و روي مطرح مي‌شود، جنبه عمومي دارد. جواد تارسی می گوید:فلسفه احداث اين كارخانه در 15 كيلومتري شهر زنجان با هيچ عقل سليمي قابل توجيه نيست و وجود آن در اين منطقه به هيچ عنوان با توجه به آلوده كردن هواي شهر، قابل دفاع نمي‌باشد. اما ماجرا ریشه دار تر از این است چرا که حتی اگر کارخانه جابه جا هم شود اثرات زیانبار رسوب شده آن در خاک و آب منطقه به جای مانده است. يكي دیگر از اعضاي شوراي شهرهم می گوید: مردم زنجان در مرگ تدريجي بسر مي‌برند و در معرض بمباران شيميايي آرام قرار گرفته‌اند و هر گونه تاخير در تعطيل يا انتقال كارخانه به مكاني ديگر, نوعي جنايت بشري محسوب مي‌شود. او از دانشگاه علوم پزشكي زنجان خواسته است كه آمار مربوط به بيماري‌هاي خاص از جمله سرطان در زنجان را طي چند سال گذشته اعلام كند.
نان بی کیفیت در زنجان گران شد
گرانی دوباره نان در زنجان موجب اعتراض مردم این شهر شد.در حالی که در خرداد ماه امسال مسوولان قیمت جدید نان را اعلام کرده بودند از هفته گذشته بار دیگر قیمت نان که در حال حاضر اصلی ترین ماده غذایی مردم به شمار می آید افزایش یافت این در حالی است که کیفیت نان همچنان پايين مي باشد. طبق مصوبه شوراي آرد و نان شهرستان ,قيمت هر عدد نان لواش به 200ريال، نان بربري به 500 ريال و نان سنگك به 750 ريال است. به گفته مردم براي چانه نان لواش در شهرستان زنجان 160گرم وزن تعيين شده ولي به جرأت مي‌توان گفت كه اين وزن در كمتر نانوايي شهر زنجان رعايت و به درستي به نان تبديل مي‌شود. كم كردن از چانه در برخي نانوايي‌هاي لواش، بربري و سنگك و اكثر نانوايي‌هايي كه در مسيرهاي اصلي قرار نداشته ,رواج فراواني داشته و موجب سوختن نان به دليل وزن كم در حرارت تنورها مي‌شود. نان‌هاي بربري نيز در شهر زنجان كيفيت خوبي ندارند و به نظر مي‌رسد در پخت آن نيز كم توجي‌هاي فراواني صورت مي‌گيرد. يكي از شهروندان زنجاني در اين خصوص به خبرنگار ما گفت: مردم از وضعيت نانوايي‌ها دل خوشي ندارند و انتقادات مردم نيز به جايي نمي‌رسد. فروش آرد، كم كردن چانه، بي‌كيفيت بودن نان، مرغوب نبودن نان و بسياري موارد ديگر, از جمله مشكلات نانوايي‌هاست كه مسئولان هر از چندي با سختگيري در مورد آنها اقداماتي را انجام مي‌دهند، ولي باز آش همان است و كاسه همان ... و خدا مي‌داند كه اين مشكلات كي برطرف مي‌شود



یکسال حبس تعزیری برای سه تن از فعالان حقوق فرهنگی آذربایجان در تبریز
يکشنبه ۱ دی ۱٣٨۷ - ۲۱ دسامبر ۲۰۰٨
ساوالان سسی:طبق گزارش هاي رسيده از تبریز، برای سه تن از مدافعان هویت آذربایجانی احکام قضايي در دادگاه بدوي صادر شده که پس از تاييد در دادگاه تجديدنظر زنداني خواهند شد.
علی صدیقی،حمید وحید رضائی نیا و اکبر حسین زاده از جمله فعالان سياسي و هويت طلب آذربایجانی هستند که در شعبه دوم دادگاه انقلاب تبریز محاکمه و براي شان حکم صادر شده است.
به گزارش خبرنگار ما از تبریز علی صدیقی بازاری و حمید وحید رضائی کارمند موسسه مسکن مهر به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و اقدام علیه امنیت ملی از طریق پخش سی دی های حاوی اعلامیه دعوت مردم به تجمع دومین سالگرد تظاهرات اعتراض آمیز به چاپ کاریکاتور روزنامه ایران در خرداد ۸۵ به تحمل یکسال حبس تعزیری محکوم گردیده اند.علاوه از این دادگاه در خصوص اتهام وارده به اکبر حسین زاده مهندس الکترونیک مبنی بر فعالیت تبلیغی علیه نظام و اقدام علیه امنیت داخلی کشور از طریق پخش سی دی حاوی اعلامیه و شرکت در تظاهرات اعتراض آمیز خرداد ۱۳۸۵ آذربایجان به تحمل یکسال حبس تعزیری محکوم نموده است.
گفتنی است وجود یک سی دی حاوی اعلامیه و عکسهای تظاهرات خرداد ۸۵ در خانه و کامپیوتر آنها از، استنادات این احکام بوده است.
دادگاه نامبردگان بصورت غیر علنی و بدون حضور وکیل برگزار گردیده بود.
خاطرنشان می شود این افراد در ۲۶ اردیبهشت ۸۷ یعنی در آستانه دومین سالگرد تظاهرات اعتراض آمیز خرداد ۱۳۸۵ بازداشت و مدت نزدیک به دو ماه را در بازداشت موقت بودند، که بعدا" به قید وثیقه از زندان تبریز آزاد شدند.
سازمان عفو بین الملل در تاریخ ۵ ژوئن،۲۰۰۸ و وزارت امور خارجه آمریکا نیز در ۱۱ ژوئن ۲۰۰۸ در بیانیه های جداگانه ای نسبت به شکنجه صدها فعال حقوق مدنی آذربایجان ازجمله علی صدیقی ابرازنگرانی کرده بود.


تجمع کارگران کارخانه لاستیک سازی "آرتاویل تایر" در مقابل فرمانداری اردبیل
جمع کثیری از کارگران کارخانه لاستیک سازی "آرتاویل تایر" در مقابل فرمانداری اردبیل دست به تجمع زده و خواستار اقدام مسئولین دولتی برای پایان دادن به بلاتکلیفی خود شدند.
کارفرمای کارخانه لاستیک سازی "آرتاویل تایر" از روز 17 آذر ماه کارخانه را با بهانه انجام تعمیرات تعطیل و 1200 کارگر این واحد را بیکار کرده است.
کارگران کارخانه لاستیک سازی "آرتاویل تایر" در جریان تجمع خود در مقابل فرمانداری اردبیل خواستار از سرگیری فوری فعالیت کارخانه و بازگشت به کار خود شدند.
سایت پیام


http://unblock4myspace.com/index.php?q=aHR0cDovL3d3dy5zb2xndW5hei5jb20v

Monday, December 8, 2008

مارکسیست های انقلابی نباید از بنیادگرایی اسلامی حمایت کنند


مارکسیست های انقلابی نباید از بنیادگرایی اسلامی حمایت کنند

نقدی بر درک «انقلاب مداوم» حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا «اس. دابلیو. پی»

مازیار رازی

مقدمه

مسئله ی بنیادگرایی اسلامی، طی چند دهه ی گذشته یکی از مسائل تاکتیکی اصلی پیش روی مارکسیست ها بوده است. در حقیقت ریشه ی این معمای غامض و بحث به سه دهه ی پیش و زمان استقرار جمهوری اسلامی ایران در فوریه ی سال 1979 باز می گردد.

در کل، حامیان "چپ" بنیادگرایان اسلامی و به طور اخص، حامیان رژیم جمهوری اسلامی ، در سه دسته جای می گیرند: گروه اول، به اصطلاح چپی های حیران و سرگشته (آنارشیست ها و گرایشات رادیکالیزم خرده بورژوازی)، گروه دوم، دولی که پیوند های دیپلماتیک و اقتصادی با جمهوری اسلامی ایران دارند (مانند ونزوئلا و کوبا). گروه سوم، برخی به اصطلاح تروتسکیست ها و متحدانشان (مانند حزب کارگران سوسیالیست "اس دابلیو پی" و "رسپکت" در بریتانیا) که تحلیل اشتباهی از بنیادگرایی اسلامی دارند. دو گروه اول موضع خود در قبال بنیادگرایی را بر اساس تئوری "دشمن دشمن ما، دوست ماست" قرار داده اند. این بدان معنیست که آنها یا در مورد ماهیت طبقاتی این جریانات اسلامی اطمینان ندارند، و حمایت انها بر اساس ظاهر این جریانات انجام می گیرد (مشخصا به این دلیل که این جریانات در مقابل سیاست های امپریالیستی مقاومت می کنند)، و یا به خوبی از ماهیت ارتجاعی بنیادگرایی آگاهند، اما به دلیل دیپلماسی و تقویت "بلوک ضد امپریالیستی"، با قرار گرفتن در کنار یک دولت ارتجاعی و شبه فاشیست و متحدانش، چنین موضع مشکوکی اتخاذ می کنند ( به همین دلیل، هنگام افشا شدن خطاهای اساسی این دیپلماسی در ابعاد جهانی، تاوان سنگینی خواهند پرداخت).

اما موضع یک سازمان به اصطلاح بین الملل مانند "حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا" (اس دابلیو پی) بر پایه ی یک تصور غلط تئوریک و ریشه ای قرار گرفته است. بنابراین نظریات آنها باید به شکلی دقیق تر مورد بررسی قرار گیرد، بخصوص آنکه دفاع از یک رژیم ارتجاعی توسط این گرایش، بر اساس تروتسکیزم، و بطور اخص، انقلاب مداوم، توجیه گشته است.

"اس دابلیو پی" غیرقابل تصور ها را هدف قرار می دهد

"اس دابلیو پی" بر اساس یک توجیه تئوریک اشتباه (که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت) به عنوان سخنگوی یک رژیم ارتجاعی در اروپا عمل می کند. شعار های اصلی آنها در تظاهرات ضد جنگ چنین است:"حالا همه ی ما حزب الله هستیم!" آنها در روزنامه های خود بدون اشاره به میزان سرکوب بی سابقه ی کارگران و دانشجویان، به دفاع از جمهوری اسلامی ایران می پردازند. "اس دابلیو پی" به جای آن، از محبوبیت رژیم ایران سخن به میان می آورد:

" محبوبیت محکومیت اسرائیل از سوی محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران، در جهان عرب به اثبات رسیده است. جنبش اسلامی لبنان، متحد ایران، حتی با تحسین بیشتری پس از غلبه بر اسرائیل مواجه شد.

در نواحی دورتر، ایران دوستانی نیز یافته است. احمدی نژاد در نشست سران سازمان همکاری های شانگهای، که توسط روسیه و چین، به عنوان وزنه ای در مقابل ناتو شکل گرفته است، شرکت کرد.

گسترش نفوذ ایران معمای غامضی پیش روی بوش و مشاورانش قرار داده اشت. آنها می توانند با رژیم به توافق برسند با برای نابودی اش تلاش کنند." (21 اگوست 2007، سایت کارگر سوسیالیست)

"اس دابلیو پی" از برنامه ی هسته ای ایران دفاع می کند:

"پس ایران چه اشتباهی مرتکب می شود؟ ایران به عنوان یکی از امضا کننده های پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای، این حق را داراست که انرژی هسته ای را برای اهداف غیر نظامی توسعه دهد، و پیش چشمان مراقب آژانس انرژی اتمی نیز همین کار را انجام داده است" (11 فوریه 2006، سایت کارگر سوسیالیست)

ایران (رژیمی که آغشته به خون قربانیان فراوانیست) چه کار اشتباهی می کند؟ این رژیم در سی سال حضور در قدرت، پنجاه برابر رژیم 37 ساله ی شاه و شکنجه گران و جلادان آموزش دیده ی "سی آی ای"، سوسیالیست ها، کمونیست ها و رهبران کارگری را اعدام کرده است. در سال 1987، تنها در دو روز، این رژیم بیش از 12000 فعال چپ را در زندان ها اعدام کرد. جمهوری اسلامی ایران از میان روستاها چهارصد هزار مزدورانی به استخدام خود در آورد و به آنان اجازه داد زنان را در شهر های ایران شلاق بزنند. این مزدوران رژیم هرکس را که شیوه ی لباش پوشیدن اسلامی را رعایت نمی کند در خیابان ها شلاق می زدند. آنها روی صورت زنان اسید می پاشیدند و برای یافتن نوشیدنی های الکلی و سی دی های موزیک به زور وارد منازل مردم می شدند. آنها بیشتر رهبران جنبش کارگری که خواهان حقوق معوقه ی کارگران و یا حقوق اولیه ی تاسیس اتحادیه کارگری بودند را کشته و یا به زندان انداختند. لیست این جنایات بسیار طولانی است. آیا یک سازمان "انقلابی" نباید نگران این موضوعات باشد؟ آیا دسترسی یک رژیم ارتجاعی به "انرژی هسته ای" از مواردی که ذکر شد مهم تر است؟ انرژی هسته ای در دست یک رژیم ارتجاعی، پیش از آنکه بر علیه اسرائیل و یا امپریالیزم استفاده شود، علیه مردم خود آن کشور به کار برده خواهد شد. (همانطور که صدام حسین در حلبچه از سلاح های شیمیایی علیه کرد ها استفاده کرد)

با وجود این شیوه ی دخالتگری (خدمت به یک رژیم ارتجاعی)، تعجب آور نیست که مقامات ایرانی چراغ سبز را برای ترجمه و چاپ کتاب در ایران به "اس دابلیو پی" نشان داده اند. در ایران هر نویسنده، مترجم و یا انتشارات مستقل باید پیش از انتشار آثار خود، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز بگیرد. این به اصطلاح وزارت خانه از گروهی از روحانیون که نقش سانسورچی را بر عهده دارند تشکیل شده است (آقای خاتمی، رئیس جمهوری اسبق ایران، عضوی از این وزارت خانه بود). هر کتاب و مقاله ای که با قانون "اسلامی" مغایرت داشته باشد سانسور خواهد شد. اما، با تعجب بسیاری از سوسیالیست ها و مارکسیست های ایرانی که شاهد سانسور شدید و حتی دستگیری و بسته شدن دفتر های کارشان به خاطر چاپ و یا ترجمه ی آثار مارکسیستی بوده اند، و در کشوری با بالاترین درجه ی سانسور و سرکوب روشن فکران و دانشجویان، بسیاری از کتاب های رهبران "اس دابلیو پی" از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران مجوز انتشار گرفته و توسط ناشران رسمی به چاپ رسیده اند. کتاب های اصلی نوشته ی الکس کالینیکوس که در ایران ترجمه و چاپ شده است از این قرارند: تئوری اجتماعی: مقدمه تاریخی، علیه پست مدرنیزم: یک نقد مارکسیستی، مارکسیزم و امپریالیزم نوین، تروتسکیزم، مارکسیزم و فلسفه، عقاید انقلابی کارل مارکس، و مانیفست ضد سرمایه داری. کتاب های کریس هارمن: تاریخ مردمان جهان و تبیین بحران: یک بازنگری مارکسیستی. علاوه بر این، روزنامه های اصلاح طالب بسیاری از مقالات این دو نفر را به چاپ رسانده اند.

با وجود حمایت اخلاقی و انتقادی (جدی) از سوی "اس دابلیو پی"، این کمترین کاریست است که رژیم ایران می تواند برای آنها انجام دهد.

تئوری انقلاب مداوم

مسئله ای که باید پاسخ داده شود این است: چه چیزی در پس توجیه انحراف "اس دابلیو پی" قرار دارد و یا ریشه ی موضع این گرایش در قبال بنیادگرایی در کجاست؟ "اس دابلیو پی" خود را یک سازمان بین المللی مارکسیست، لنینیست و تروتسکیست می داند.: "انترناسیونالیزم جوهره ی هر سیاست های سوسیالیستی حقیقی است. سرمایه داری یک سیستم جهانیست، و تنها توسط یک جنبش انقلابی بین المللی به چالش کشیده می شود - مارکس، انجمن بین الملی کارگران، و لنین و تروتسکی در بین الملل کمونیست." (سایت رسمی اس دابلیو پی)

"موضوع اصلی تئوری تروتسکی بیش از هر زمان دیگری صحیح است: پرولتاریا باید مبارزه ی انقلابی خود را تا زمان پیروزی جهانی خود ادامه دهد. بدون انجام آن، پرولتاریا به آزادی نخواهد رسید. (انقلاب مداوم منحرف، نوشته ی تونی کلیف. اولین بار در ژورنال سوسیالیزم بین المللی انتشار یافت، اولین سری، شماره ی 12، بهار شال 1963)

پیش از پرداختن به موضع تجدید نظر طلبانه "اس دابلیو پی" از تئوری انقلاب مداوم و موضع آنها در قبال بنیادگرایی اسلامی، که مستقیما از موضع رویزیونیستی آانها ناشی می شود، مفهوم حقیقی انقلاب مداوم باید مورد بررسی قرار گیرد.

تئوری انقلاب مداوم توسط تروتسکی و بر اساس تجربه ی انقلاب 1905 پایه ریزی شد (این تئوری در کتاب های نتایج و چشم انداز ها و انقلاب مداوم معرفی شد)، و به پایه ی انقلاب اکتبر 1917 در روسیه تبدیل شد که طی آن علاوه بر سرنگونی رژیم پیشا سرمایه داری تزار، از بورژوازی نیز سلب مالکیت شد. تقریبا تمام مارکسیست های آن دوران، از کائوتسکی گرفته تا پلحانف و لنین (با کمی تفاوت)، معتقد بودند که تنها کشور های پیشرفته ی صنعتی برای انقلاب سوسیالیستی آماده بودند. آنان چنین استدلال می کردند که کشور ها زمانی به قدرت کارگری می رسند که کاملا به مرحله ای که در آن، چه از لحاظ ساختار اجتماعی، و چه از لحاظ تکنیکی در سطح پیشرفته قرار داشته باشند. کشور های عقب افتاده می توانستند چهره ی آینده ی خود را در آینه ی کشور های پیشرفته مشاهده کنند. تنها پس از یک دوره ی طولانی پیشرفت صنعتی و انتقال به یک رژیم بورژوازی پارلمانی است که طبقه ی کارگر به حد کافی برای مطرح ساختن مسئله ی انقلاب سوسیالیستی پخته می شود.

تمامی سوسیال دموکرات های روسیه، منشویک ها و بلشویک ها، بر این عقیده بودند که روسیه بر اثر تضاد نیرو های مولده سرمایه داری از یک سو، و خودکامگی، زمین داری و دیگر ساختار های فئودالی باقی مانده در روسیه از سوی دیگر، به سوی یک انقلاب بورژوازی در حال حرکت بود. اما منشویک ها چنین نتیجه می گرفتند که الزاما بورژوازی باید انقلاب را رهبری کند، و قدرت سیاسی را در دست بگیرد. آنها چنین می پنداشتند که سوسیال دموکرات ها باید از بورژوازی لیبرال در انقلاب آتی حمایت کنند.(به عنوان گرایش چپ آن) و در همین حین، با مبارزه برای دست یافتن به رفورم های اجتماعی و حداقل دستمزد ها، از منافع ویژه ی کارگران در چهارچوب سرمایه داری دفاع کنند.

لنین و بلشویک ها توافق داشتند که انقلاب آتی در سیرت خود بورژوازی است و هدف آن فراروی از محدودیت های انقلاب بورژوازی نیست.. "انقلاب دموکراتیک فراتر از میدان عمل روابط اقتصادی اجتماعی بورژوازی نخواهد رفت ... این انقلاب دموکراتیک، سلطه ی بورژوازی در روسیه را نه ضعیف، بلکه تقویت خواهد کرد." (لنین: دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک، 1905)

تا پس از انقلاب فوریه ی سال 1917 لنین این عقیده را کنار نگذاشت. برای مثال، در سپتامبر 1914، او همچنان محدوده ی وظایف انقلاب روسیه را در نوشته های خود چنین تعریف می کرد: "برقراری یک جمهوری دموکراتیک (که در آن تساوی حقوق و آزادی تعیین سرنوشت به همه ی ملیت ها اعطا خواهد شد)، مصادره ی زمین های زمینداران بزرگ، و اجرای قانون هشت ساعت کار روزانه."

تفاوت بنیادی لنین با منشویک ها در اصرار او بر استقلال جنبش طبقه ی کارگر از بورژوازی لیبرال و نیز نیاز به انجام انقلاب بورژوازی از طریق پیروزی بر مقاومت آنها بود. لنین در مخالفت با اتحاد میان طبقه ی کارگر و بورژوازی لیبرال، که از سوی منشویک ها حمایت می شد، خواهان اتحاد طبقه ی کارگر با دهقانان شد. در حالیکه منشویک ها پس از انقلاب، دولتی متشکل از وزرای لییرال بورژوازی را انتظار می کشیدند، لنین ائتلافی از حزب طبقه ی کارگر و یک حزب دهقانی را در نظر داشت، یک "دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان"، که در آن حزب دهقانی دارای اکثریت می بود. "دیکتاتوری دموکراتیک" قرار بود یک جمهوری بر پا سازد، از زمین داران بزرگ سلب مالکیت کرده و قانون هشت ساعت روزانه را به اجرا درآورد. دهقانان پس از آن دیگر خاصیت انقلابی خود را از دست می دادند، و و به حامیان مالکیت و وضع اجتماعی موجود تبدیل می شدند، و ممکن بود با بورژوازی متحد گردند. پرولتاریای صنعتی در اتحاد با توده ی پرولتاریا و نیمه پرولتاریای روستاها، به اپوزیسیون انقلابی تبدیل می شد، و فاز موقت "دیکتاتوری دموکراتیک"، در چارچوب یک جمهوری بورژوازی، بدین وسیله راه را برای دولت بورژوازی محافظه کار محیا می ساخت.

تروتسکی نیز مانند لنین معتقد بود که بورژوازی لیبرال نمی تواند هیچ وظیفه ی انقلابی را به شکل پایدار به انجام رساند و انقلاب ارضی، یکی از عناصر بنیادی انقلاب بورژوازی، تنها از طریق اتحاد مابین طبقه ی کارگر و دهقانان شدنی است.اما تروتسکی، بر خلاف لنین، با این استدلال که دهقانان فقیر و غنی چنان در میان خود دچار تفرقه هستند که نمی توانند یک حزب متحد و مستقل از برای خود تشکیل دهند، با امکان وجود یک حزب مستقل دهقانی مخالف بود.

تروتسکی در کتاب نتایج و چشم انداز ها در پاسخ به فرمول بندی لنین می نویسد: "به این دلیل نمی توان از هیچ گونه شکل ویژه ای از دیکتاتوری پرولتری در انقلاب بورژوازی، از دیکتاتوری دموکراتیک پرولتری (یا دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان) سخن گفت. طبقه ی کارگر بدون خودداری از فراروی از حدود برنامه ی دموکراتیک خویش نمی تواند خصلت دموکراتیک دیکتاتوری خود را حفظ کند. هرگونه توهمی در این مورد مصیبت بار است، و از همان آغاز به سوسیال دموکراسی ضربه خواهد زد".

"... روشن خواهد بود که نظر ما در مورد عقیده ی "دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان" چیست. موضوع تنها این نیست که ما این عقیده از نظر اصولی پذیرفتنی می دانیم یا خواهان چنین نوعی از همکاری سیاسی هستیم یا نه. ما بر این باوریم که این عقیده اجراپذیر نیست ... تمام تجربه ی تاریخ نشان داده است که دهقانان به هیچ عنوان قادر به ایفای نقش سیاسی مستقل نیستند. با رشد سرمایه داری پرولتاریا نیز رشد می کند و نیرومندتر می شود. بدین معنی، انکشاف سرمایه داری در عین حال، پیشرفت پرولتاریا به سوی دیکتاتوری "پرولتاریا" است. اما روز و ساعتی که قدرت به دست طبقه ی کارگر منتقل می گردد مستقیما نه به سطح انکشاف نیرو های مولده بلکه به تناسب قوا در مبارزه ی طبقاتی، اوضاع بین الملل، و بالاخره به تعدادی عوامل ذهنی مانند سنن، ابتکار آمادگی کارگران برای نبرد بستگی دارد ..."

"ممکن است کارگران در کشور های عقب افتاده زودتر از کشور های توسعه یافته به قدرت برسند. کارگران در سال 1871 در پاریس، خرده بورژوا، آگاهانه قدرت را در دست گرفتند. درست است که این تسخیر قدرت تنها دو ماه دوام داشت، اما در مراکز بزرگ سرمایه داری بریتانیا یا ایالات متحده ی آمریکا، کارگران حتی برای یک ساعت هم موفق به انجام چنین کاری نشده اند. این تصور که دیکتاتوری پرولتاریا به شکلی مکانیکی به انکشاف تکنیک و منابع یک کشور بستگی دارد، ناشی از تعصب ماتریالیزم "تاریخی" است که به حد ابتذال کشیده شده است. این دیدگاه کوچکترین وجه اشتراکی با مارکسیزم ندارد."

اگر در تمامی انقلاب ها، از زمان اصلاحات آلمان، دهقانان به حمایت از یکی از بخش های بورژوازی پرداخته اند، قدرت طبقه ی کارگر و محافظه کاری بورژوازی در روسیه دهقانان را مجبور به حمایت از پرولتاریای انقلابی خواهد کرد. خود انقلاب به انجام وظایف بورژوازی دموکراتیک محدود نمی شود، بلکه بلافاصله به اقدامات سوسیالیستی پرولتاریا دست خواهد زد:

"با رشد سرمایه داری پرولتاریا نیز رشد می کند و نیرومندتر می شود. بدین معنی، انکشاف سرمایه داری در عین حال، پیشرفت پرولتاریا به سوی دیکتاتوری "پرولتاریا" است. اما روز و ساعتی که قدرت به دست طبقه ی کارگر منتقل می گردد مستقیما نه به سطح انکشاف نیرو های مولده بلکه به تناسب قوا در مبارزه ی طبقاتی، اوضاع بین الملل، و بالاخره به تعدادی عوامل ذهنی مانند سنن، ابتکار و امادگی کارگران برای نبرد بستگی دارد ..."

"به نظر ما انقلاب روسیه چنان شرایطی ایجاد خواهد کرد که پیش ازآنکه سیاست بورژوازی لیبرال امکان ابراز استعداد دولت داری خود را داشته باشد، قدرت می تواند به طبقه ی کارگر منتقل شود (و این مهم توسط یک انقلا پیروز ممکن است)."

انقلاب 1917 در روسیه صحت تمامی پندار های تروتسکی را به اثبات رساند. بورژوازی ضد انقلاب از آب در آمد، پرولتاریای صنعتی، همان طبقه ی انقلابی بود، دهقانان از پرولتاریای صنعتی تبعیت جستند، انقلاب دموکراتیک و ضد فئودال بلافاصله به انقلاب سوسیالیستی تبدیل شد، انقلاب روسیه به خیزش های انقلاب سوسیالیستی در دیگر نقاط جهان منتهی شد (آلمان، اطریش، لهستان و غیره). و در نهایت، متاسفانه، انزوای انقلاب سوسیالیستی در روسیه به انحطاط و سقوط آن منجر گشت.

اما این مفهوم انقلاب مداوم توسط رهبری "اس دابلیو پی" مورد تجدید نظر قرار گرفته است.

تجدید نظرطلبی تئوری انقلاب مداوم توسط "اس دابلیو پی"

تونی کلیف، تئورسین اصلی "اس دابلیو پی"، تئوری انقلاب مداوم را بدین شکل خلاصه می کند:

"عناصر اصلی تئوری تروتسکی را می توان بدین شکل خلاصه کرد:

1- بورژوازی ای که دیر به صحنه وارد شده، از لحاظ بنیادی از پیشینیان یک یا دو قرن پیش خود متفاوت است. این بورژوازی از ارائه ی یک راه حل انقلابی، دموکراتیک و پایدار برای مشکلات ایجاد شده توسط فئودالیرم و ستم امپریالیستی عاجز است. او قادر به تخریب کامل فئودالیزم، دستیابی به استقلال ملی واقعی و دموکراسی سیاسی نیست و چه در کشور های توسعه یافته و چه در کشور های عقب افتاده، انقلابی بودن را کنار گذاشته است. این بورژوازی مطلقا به یک نیروی محافظه کار تبدیل شده است.

2- نقش قاطع انقلاب بر شانه های پرولتاریا افتاده است، گرچه این طبقه بسیار جوان و از لحاظ تعداد هنوز کوچک است.

3- دهقانان به دلیل نا توانی در اقدام مستقل، از شهرها تبعیت خواهند کرد، و بدین ترتیب تحت رهبری پرولتاریای صنعتی در خواهند آمد.

4- رسیدن به راه حلی استوار برای مسئله ی دهقانان، و مسئله ی ملی، و گسست از بند های اجتماعی که مانع توسعه ی سریع اقتصادی می شود، فراروی از مالیت خصوصی بورژوازی راضروری می سازد. "انقلاب دموکراتیک بلافاصله به انقلاب سوسیالیستی بسط می یابد، و بدین وسیله به انقلاب مداوم تبدیل می شود."

5- اتمام انقلاب سوسیالیستی در محدودیت های ملی غیر ممکن است ... بنابراین، انقلاب سوسیالیستی، به معنی جدید تر و وسیع تر، به انقلاب مداوم تبدیل می شود، این انقلاب تنها با پیروزی نهایی جامعه ی نوین در کره ی خاکی به اتمام خواهد رسید" تلاش برای دستیابی به "سوسیالیزم در یک کشور، رویایی ارتجاعی و کوته فکرانه است.

6- نتیجتا، انقلاب در کشور های عقب افتاده، به تکان شدید در کشور های توسعه یافته منتهی خواهد شد."

تونی کلیف سپس مرتبط بودن انقلاب مداوم را بدین شکل مورد سوال قرار می دهد: "هنگامیکه ماهیت محافظه کار و بزدلانه ی بورژوازی دیر رشد یافته (نکته ی اول تروتسکی) یک قانون مطلق است، شخضیت انقلابی طبقه ی کارگر جوان (نکته دوم) نه قطعی است و نه ناگزیر ... تجربیات به دست آمده تا به امروز، قدرت انگیزش انقلابی میان کارگران صنعتی در کشور های در حال توسعه، و ضعف های کشنده ی آنها را نشان داده است. هیچ ارتباط خودکاری میان عقب ماندگی اقتصادی و مبارزه طلبی انقلابی وجود ندارد."

"هنگامیکه ماهیت تا به انتها انقلابی طبقه ی کارگر، پایه ی اصلی تئوری تروتسکی، مورد شک واقع شود، کل ساختار از هم می پاشد. نکته ی سوم او، مبنی بر آنکه دهقانان نمی توانند از یک طبقه ی کارگر غیر انقلابی تبعیت کنند، و بقیه نکات بالا به ترتیب قابل اجرا نیستند. این بدان معنی نیست که هیچ اتفاقی نمی افتد ..."

آن نیرو هایی که بر اساس تئوری تروتسکی باید به یک انقلاب سوسیالیستی کارگری منجر شوند، در نبود یک عنصر ذهنی یعنی پرولتاریا، به نقطه ی مقابل آن، یعنی سرمایه داری دولتی می انجامند. با توجه به صحیح بودن عمومی تئوری و نبودن عنصر ذهنی؛ و کمبود نام می توان این تئوری را «انقلاب مدوام ِ سرمایه داری دولتی، بازگشته» نام نهاد".

"به همان طریق که انقلاب های 1905 و 1917 روسیه و 1925-27 چین اثبات کامل تئوری تروتسکی بودند، تسخیر قدرت از سوی مائو و کاسترو نیز کامل ترین، خالص ترین و شدید ترین اثبات «انقلاب مداوم بازگشته» هستند".

تونی کلیف بدین شکل نتیجه گیری می کند:

"تغییر در استراتژی برای سوسیالیست های کشور های توسعه یافته به معنی آن است که همانطور که موظف به مخالفت غیر مشروط با ستم ملی بر ملیت های مستعمره هستند، باید بحث در مورد هویت ملی طبقه ی حاکم آتی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را کنار بگذارند و به جای آن به تحقیق در مورد تضاد های طبقاتی و ساختار های اجتماعی آینده در این کشور ها بپردازند. شعار "طبقه علیه طبقه" بیش از پیش به یک حقیقت تبدیل می شود." (انقلاب مداوم بازگشته، تونی کلیف، انتشار اول در ژورنال سوسیالیزم بین الملل، سری اول، شماره 12، بهار 1963)

تونی کلیف در واقع چنین استدلال می کند که انقلاب مداوم تروتسکی منسوخ شده است، زیرا "خصوصیت انقلابی طبقه ی کارگر نه قطعی است و نه ناگزیر ... هنگامی که ماهیت تا به انتها انقلابی طبقه ی کارگر، پایه ی اصلی تئوری انقلاب مداوم تروتسکی، مورد شک قرار می گیرد، تمام ساختار از هم می پاشد." و یک نیروی جدید، به نام "روشن فکران" حاضر می شود تا "خلا اجتماعی و غیر مادی را پر کند"! و وظیفه ی "سوسیالیست های انقلابی در کشور های توسعه یافته، پایان دادن به بحث در مورد هویت ملی طبقه ی کارگر آتی در کشور های آسیا، آفریقا و امریکای جنوبی" خواهد بود.

به کلامی دیگر، تونی کلیف به وضوح مرکزیت طبقه ی کارگر در جنبش ضد سرمایه داری را باطل و بی اثر اعلام می کند! تونی کلیف به سوی حمایت از رهبری خرده بورژوازی، مانند روشن فکران مائویست و یا استالینیست در کشور های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین حرکت می کند.

این خط "جدید" نه تنها یک برش از مواضع سنتی تروتسکیزم در انقلاب مداوم، بلکه تجدید نظرطلبی بر مارکسیزم است.

تئوری تروتسکی، توسعه، بسط و اجرای تحلیل مارکس از انقلاب 1848 است. حتی پیش از آن انقلاب نیز مانیفست کمونیست پیش بینی کرده بود که به دلیل "شرایط توسعه یافته و پرولتاریای پرورش یافته ی آلمان، انقلاب بورژوازی در آلمان می تواند مقدمه ای بر انقلاب پرولتری دیگر از پس آن باشد (کارل مارکس، آثار منتخب، جلد یک، لندن، 1942، صفحه 241). و مارکس پس از شکست انقلاب 1848 بیان داشت که طبقه ی کارگر در مواجه با نا توانی بورژوازی در به انجام رساندن انقلاب ضد فئودال، مجبور به مبارزه برای بسط انقلاب بورژوازی به انقلاب پرولتری و انقلاب ملی به انقلاب جهانی است. در سخنرانی خطاب به شورای مرکزی اتحادیه کمونیست ها (مارس 1850) مارکس چنین گفت:

" هنگامیکه خرده بورژوازی دموکراتیک خواهان به پایان رساندن انقلاب در اولین فرصت ممکن و با دستیابی نهایتا خواسته های ذکر شده در بالا است، منافع و وظیفه ی ماست که انقلاب را «مداوم» سازیم، و آنرا تا جایی به پیش بریم که تمام طبقات دارا به زیر کشیده شده باشند، پرولتاریا قدرت دولتی را تسخیر کرده باشد، و انجمن کارگران، نه تنها در یک کشور، بلکه در تمام کشور های عمده ی جهان چنان به پیش تاخته که مبارزه میان پرولتاریای این کشور ها و حداقل نیرو های مولده ی قاطع در دستان پرولتاریا متمرکز شده باشد."

و مارکس سخنرانی خود را با این جمله به پایان برد: "مبارزه ی اصلی آنها (کارگران) باید انقلاب مداوم باشد!" (کارل مارکس، آثار منتخب، لندن، 1942، صفحه 161 تا 168)

تونی کلیف نمی تواند درک کند که مبارزه ی تروتسکی و مارکس علیه خرده بورژوازی در دفاع از انقلاب کارگری، بر پایه ی یک استراتژی بلند مدت و دورنمای عینی آن بنا شده بود، نه موضوعی تاکتیکی برای یک دوران کوتاه.

تفسیر تونی کلیف از انقلاب مداوم تروتسکی کاملا اشتباه است

تروتسکی استدلال می کند که وظایف بورژوازی دموکراتیک عقب افتاده ی انقلاب (مانند اصلاحات ارضی، حقوق دموکراتیک، اقتصاد برنامه ریزی شده و غیره) به دلیل ضعف و ماهیت ارتجاعی بورژوازی روسیه، بر عهده ی پرولتاریای انقلابی قرار گرفته است. در حقیقت در هنگام انقلاب اکتبر روسیه، وظایف بورژوا دموکراتیک انقلاب طی چند ماه به انجام رسید. اما آن وظایف سوسیالیستی مربوط به دگرگونی جامعه به شکل سوسیالیستی آن (گرچه در نهایت انجام نگرفت)، اغاز "انقلاب مداوم" بود: اما نه به معنی "انتقال از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی"، بلکه به معنی پروسه ی انقلابی انتقال به سوسیالیزم و مبارزه برای بسط دادن انقلاب در مقیاس جهانی (بر اساس دیگر جنبه های تئوری انقلاب مداوم تروتسکی).

به عبارت دیگر، منظور تروتسکی آن بود که هر دو دوسته وظایف (دموکراتیک و سوسیالیستی) با یک رهبری (پرولتاریا) به دست خواهد آمد. هیچ دیوار حائلی میان دسته ی اول و دوم وظایف وجود ندارد. در طول انجام این وظایف مرکب رهبری تغییری نخواهد کرد. بعلاوه، تئوری "توسعه ی مرکب و نا موزون" نشان می دهد که از لحاظ تاریخی هر دو دسته ی وظایف در کشور های توسعه نیافته در واقع باید خود نیز "مرکب" باشند. این بدان معنی است که هیچ کس نمی تواند دو دسته وظایف تاریخی را به دو نیم تقسیم کند و خواهان انجام تمام و کمال اولی (بورژوا دموکراتیک) پیش از انجام دوسته ی دوم (سوسیالیستی) شود. در دوران امپریالیزم دست رسی به وظایف بورژوازی دموکراتیک عقب افتاده محتاج نابودی روابط مالکیت سرمایه داری است.

علاوه بر آن، وقتی تروتسکی از "انقلاب بورژوازی" سخن می گوید، بدان معنی است که وظایف انقلاب، "بورژوایی" هستند (وظایفی که سنتا تحت رهبری بورژوازی در قرون هجده و نوزده به دست آمده اند). مراد تروتسکی از این سخن، وجود یک "مرحله" که در ان بورژوازی یا "روشن فکران" قدرت را به دست می گیرند، به دلیل ضعف پرولتاریا در قدرت می مانند، و کمونیست ها موظف به دفاع از آنان تا زمان قوی تر شدن پرولتاریا هستند، نیست. بر عکس، این سخنان تروتسکی به این معنی است که آنچه انجام تمام و کمال وظایف بورژوا دموکراتیک را تضین می کند، برقراری دیکتاتوری پرولتاریا است. و اگر به هر دلیلی پرولتاریای برای تسخیر قدرت به حد کافی قوی و آماده نیست، وظیفه ی انقلابیون حمایت از "روشن فکران" نیست!. در چنین شرایطی، وظیفه ی انقلابیون مارکسیست کار صبورانه در راستای تقویت پرولتاریا، بوسیله ی دخالت روزانه در مبارزات آنان است. سیاست های "سریعا ثروتمند شوید!"، به گرایشات خرده بورژوا و فرصت طلب درون جنبش کارگری تعلق دارد.

تونی کلیف، مانند دیگر گرایشات خرده بورژوا فرصت طلب درون جنبش کارگری، به جای کمک به طبقه ی کارگر برای به انجام رساندن وظایف عینی و تاریخی خود، از مبارزه ی صبورانه و درازمدت طبقاتی خسته شده و به تبعیت از رهبری روشن فکران چشم می دوزد. تونی کلیف، با تجدید نظرطلبی، تئوری انقلاب مداوم، مرکزیت دورنمای کارگری به انجام رساندن انقلاب سوسیالیستی را رد می کند. او با چنین کاری، عملا از مارکسیزم انقلابی برش می کند.

کریس هارمن در کنار بنیادگرایان اسلامی مرتجع قرار می گیرد

اگر تونی کلیف از پایه های عقاید مارکسیزم انقلابی جدا می شود و تئوری انقلاب مداوم تروتسکی را تجدد نظر می کند، کریس هارمن انحراف تونی کلیف را به حمایت از بنیادگرایان اسلامی ضد انقلابی گسترش می دهد. این موضع به شکل بالقوه رهبری "اس دابلیو پی" را با ارتجاعیون در یک بلوک متحد می کند.

کریس هارمن ریشه ی نظری حمایت خود از جمهوری اسلامی ایران و بنیادگرایی را این چنین مطرح می کند: "همانطور که تونی کلیف این موضوع را از منظر مارکسیستی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، اگر طبقه ی حاکم پیشین برای حفظ قدرت در ادوار بحران اقتصادی و طغیان ضعیف است، زمانیکه طبقه ی کارگر سازمان مستقل خود برای در دست گرفتن رهبری جنبش را ندارد، بخشی از روشن فکران، با این احساس که ماموریتی برای حل مشکلات جامعه در کل بر عهده ی آانان است، قادر به دورخیز برای کسب قدرت هستند."

"روشن فکران به عقب ماندگی فنی کشور خود واقفند. ...آانها در یک طبقه ی اجتماعی در حال سقوط، با الگو های سنتی از هم پاشیده، نا امنی، بی ریشگی و نبود ارزش های بیمار و ضعیف را حس می کنند. فرهنگ های در حال تجزیه، نیاز شدید به یک یکپارچگی جدید، که اگر قرار باشد خلا اجتماعی و غیر معنوی ای را که باید طب مذهبی را با ملی گرایی میلیتانت ترکیب کند باید همه گیر و پویا باشد، را پیش می کشد.آنها به دنبال جنبش پویایی هستند که ملت را متحد ساخته و چشم انداز های وسیعی برای آن می گشاید، اما در همان حال به تقویت خود می پردازند ..."

کریس هارمن اینطور نتیجه گیری می کند که :"گرچه این سخنان (سخنان تونی کلیف) در مورد جذابیت استالینیزم، مائویزم و کاستروئیزم در جهان سوم نوشته شده اند، کاملا در مورد روشن فکران اسلام گرای ی حامی خمینی در ایرن نیز صدق می کند. آنها، برخلاف آنچه بسیاری از مفسران چپ گرا به اشتباه باور داشتند، صرفا تجلی واپسگرا، با سنت های بازاری، انگل وار و سرمایه داری تجاری نبودند. آنها حقیقتا تجلی ضد انقلاب بورژوازی کلاسیک هم نیستند. آنها حتی وظیفه ی بازسازماندهی انقلابی مالکیت وکنترل سرمایه در ایران را برعهده گرفتند، درحالیکه روابط سرمایه داری تولید را دست نخورده باقی گذاشتند، سرمایه بزرگی که تحت مالکیت گروه اطراف شاه قرار داشت را به دستان دولت و بدنه ی دولتی قرار دادند که توسط خود آنها کنترل می شد – این کنترل در راستای منافع ستم دیدگان انجام می گرفت، البته در کنار شرکتی که امپراطوری شخصی شاه را با نام بنیاد مصتضعفان از آن خود کرده بود."

"نکته ی جالب در مورد این روش که در آن گروه حامیان خمینی رقبای خود را کنار زدند و رژیم تک حزبی خود را بر قرار ساختند این است که هیچ چیز آن مشخصا اسلامی نبود. این رژیم اصلا مانند آنچه بسیاری از مردم از تعصب مذهبی رژیم وحشت زده شده بودند، نتیجه ی ذات قرون وسطی ای و یا غیر منطقی بنیادگرایی اسلامی نبود. در واقع این تسخیر قدرت، بسیار به آنچه در بخش های مختلف جهان توسط احزاب خرده بورژوازی انجام گرفت شباهت داشت. برای مثال، این همان روشی است که توسط احزاب کمونیست ضعیف برای استقرار قدرت خود در اروپای غربی در خلال سال های 1945 مورد استفاده قرار می گرفت. و یک نمونه ی اولیه برای خرده بورژواهایی بود که طب ایدئولوژیک را با پیشرفت شخصی ترکیب می کنند، در کتاب پره گوریوت نوشته ی بالزاک یافت می شود – ژاکوبن دو آتشه ای که فرصت خود برای استفاده از کمبود های ایجاد شده توسط قیام های انقلابی را درک کرد."

"بنابراین پیروزی نیرو های خمینی در ایران نه ناگزیر نبود، و نه دلیلی بر اثبات آنکه اسلام گرایی یک نبرو ی ارتجاعی منحصر به فرد علیه آن چیزیست که چپ برای اتحاد با آن خود را آماده می کند .... این نکته صرفا اثباتی بر این مدعاست که در نبود رهبری مستقل طبقه ی کارگر، قیام انقلابی راه را برای بیش از یک فرم از بازاستقراریابی بورژوازی در قالب یک دولت تک حزبی، استبدادی و سرکوبگر باز می کند. عامل مخفی در این پروسه، بر خلاف آنچه ادعا می شود خاصیت" قرون وسطی" اسلام نبود، بلکه خلا ایجاد شده توسط شکست سازمان های سوسیالیستی در جهت ارائه ی رهبری به یک طبقه ی کارگر بی تجربه اما بسیار جنگجو بود." (پیامبر و پرولتاریا، کریس هارمن، ژورنال سوسیالیزم بین المللی، شماره 64، پائیز 1994)

«کریس هارمن» به دنبال بازنگری تونی کلیف بر تئوری انقلاب مداوم تروتسکی، به شکلی نا معقول رژیم خمینی را با "احزاب کمونیست ضعیف در اروپای غربی" و یا ژاکوبن ها مقایسه می کند! «کریس هارمن» با چنین کاری نشان می دهد که نه تنها از تاریخ و ماهیت طبقاتی بنیادگرایی اسلامی در ایرن بی خبر است، بلکه موضع انحرافی تونی کلیف را نیز به اشتباه نمایش می دهد.

نقش ارتجاعی روحانیت که کریس هارمن توجهی به آن نمی کند

برخلاف باور کریس هارمن، فرقه ی خمینی برای چندین دهه جزئی از طبقه ی حاکم ایران بوده است. نه رهبری آن، و نه پایگاه اجتماع اش توسط "روشن فکران" ایجاد نشده است! بدنه ی اصلی رهبری این فرقه زمین دارن بزرگ، (مانند اکبر رفسنجانی – رئیس جمهور دو دوره ی ایران و یکی از پرنفوذ ترین و برجسته ترین چهره های حال حاضر این رژیم)، و پایگاه اجتماعی آن اکثرا از ساکنان ناراضی حلبی آباد ها، خرده بورژوهای شهری و دهقانان مهاجر و غیره تشکیل شد. با وجود تفوق خرده بورژوازی شهری و مهاجرین دهقان، که به آن اشاره شد، فراخوان روحانیت برای تشکیل "عدالت اسلامی"، "اقتصاد اسلامی"، "ارتش اسلامی"، و "دولت اسلامی" به سرعت به یک پایگاه توده ای دست می یافت.

نکته ای که «کریس هارمن» باید درک کند این است که، اگر بورژوازی در قدرت است و دولت حاکم یک دولت بورژوازیست، بنابراین مشخصا مسئله ی بنیادی، همانطور که مارکس، لنین و تروتسکی بدان اشاره کرده بودند، نابودی این دولت و برپایی یک دولت کارگری برای انجام وظایف بورژوازی دموکراتیک به جای آن است. با چنین منطقی، هر دولت بورژوازی مطلقا ارتجاعی است و باید بوسیله ی یک انقلاب سرنگون شود. اما "اس دابلیو پی" بر خلاف این موضوع، این طور می اندیشد که هر کدام از "دشمنان" امپریالیزم درهر کشور توسعه نیافته ای، در شرایط عدم حضور پرولتاریای انقلابی، از لحاظ عینی "مترقی" است و قدمی مثبت در راستای رسیدن به فاز سوسیالیستی است.

این نکته کاملا مشخص است که خصوصیت طبقاتی دولت، بورژوازی شده است (برخلاف خصوصیت بورژوازی ملی طی صد سال گذشته)، پس چنین نتیجه گیری می شود که این رژیم دارای پایگاه طبقاتی در میان بورژوازی است و بنابراین از حمایت حداقل لایه های بالاتر خرده بورژوازی نیز سود می برد. امروزه، در هر کدام از کشور های سرمایه داری توسعه نیافته، در شرایط بروز بحران انقلابی که می تواند حاکمیت طبقاتی بورژوازی را تهدید کند، نه تنها تمامی بورژوازی، بلکه لایه های بالایی خرده بورژوازی نیز در اردوگاه ضد انقلاب صف آرایی می کنند واین به اصطلاح روشن فکران نیز از آن مستثنا نیستند. مسلما در کشور هایی که در سیرت و ترکیب در فاز پیشا سرمایه داری به سر می برند، مانند رژیم تزاری روسیه، حکم نمی کند. هرچقدر اقدامات آنها ارتجاعی باشد، می توان تمام بخش های بورژوازی و حتی کل خرده بورژوازی را در اردوگاه مخالفین رژیم مستبدانه مشاهده کرد.

این سناریو دقیقا در انقلاب سال 1979 ایران مشاهده شد. تمامی بخش های بورژوازی جهانی و ملی، با هماهنگی "سی آی ای"، برای محافظت از دولت بورژوازی، برای انتقال قدرت به خمینی به عنوان نماینده ی روحانیت سرمایه داری بسیج شده بودند. گروه ضربت ضد انقلاب از همین لایه های خرده بورژوازی تشکیل شده بود.

آنچه «کریس هارمن» در تحلیل خود از جمهوری اسلامی ایران به کل جا می اندازد، ان است که امروز به شکل مستند اثبات شده است که پیش از قیام 1978، بخش های مهمی از ارتش، پلیس مخفی و بورکراسی حامی خمینی بودند. امپریالیزم آمریکا نیز مستقیما در برقراری آشتی میان فرماندهان نیرو های مسلح و رهبری روحانی – بورژوازی دخالت کرد. کمک های مالی بزرگ کارگزاران به خمینی برای سازماندهی رهبری اش را نیز نباید از قلم انداخت.

با توجه به وسعت جنبش توده ای و رادیکالیزم آن، بورژوازی ضد انقلاب تنها با "پیوستن به آن" می توانست موفق به شکست دادن أن شود. بورژوازی تنها با حمایت از بخشی از مخالفین رژیم شاه می توانست تا حدودی کنترل بر توده ها را حتمی سازد. این کار یکی از مهمترین عوامل (اگر مهمترین آنها نبوده باشد) درقرار گرفتن خمینی در رهبری جنبش توده ای بود.

دلیل اینکه چرا روحانیت شیعه، بخصوص بخش خمینی، برای ایفای این نقش مناسب بود، مشخص است. روحانیت همیشه یک نهاد دولتی و آموزش دیده جهت دفاع از جامعه طبقاتی و مالکیت خصوصی بوده است. علاوه بر آن، سلسله مراتب شیعه، اصلی ترین پایگاه دولت بوده است. خود خمینی در بخشی ریشه دارد که پیش از این وفاداری خود به طبقه ی حاکم را با کمک به آن در کودتای 1953 به اقبات رسانده بود.

روحانیت همچنین نسبت به دیگر نهاد ها، کمتر مورد نفرت مردم قرار داشت، زیرا بخش ساختاری از دولت مورد حمایت خود نبود. روحانیت شیعه، برخلاف کلیسای کاتولیک، فاصله ی خود از دولت را رعایت کرده است. این روحاینت، بخصوص به دلیل دوران توسعه ی پس از انقلاب سفید، به جایگاه پایین تر تنزل یافت. در حقیقت، به همین دلیل، یک بخش رشد یابنده ی سلسله مراتب روحانیت به سوی مخالفت با رژیم شاه رانده شد. این موضوع می توانست به عنوان راهی برای ورود به جنبش توده ای به کار برده شود.

با توجه به ضعف اپوزیسیون بورژوازی، که اجازه ی فعالیت تحت رژیم شاه را نداشت، روحانیت، با شبکه ی گسترده ی مساجد و ملاها در سطح کشور، توانست ابزار و حزب مورد نیاز برای هدایت جنبش توده ای خود به خودی در مسیر داخواه خود را فراهم سازد. این روحانیت همچنین توانست ایدئولوژی مبهم پوپولیستی مورد نیاز برای تضعیف خواسته های رادیکال توده ها و متحد ساختن آنها حول یک برنامه ی بورژوازی مستور را محیا سازد.

بنابراین، حتی امروز نیز، رد این نکته که خواسته های ضد انقلابی خمینی با تلاش های او برای در دست گرفتن رهبری انقلاب همزمان شد، مخالفت با تمام حقایقی است که میلیون ها نفر در ایران از آن مطلع هستند. همچنین رد اینکه روحانیت از همان ابتدای کار از جانب طبقات حاکم و حامیان امپریالیستشان مورد حمایت قرار داشت، نشانه ی عدم درک صحیح از جریان اصلی حوادث در انقلاب ایران است.

بنابراین، توصیف انقلاب ایران به عنوان یک انقلاب خلقی ضد امپریالیستی به رهبری "خرده بورژوازی، روشن فکران" و یا اینکه "آنها (رژیم) یک سازمان انقلابی مالکیت و کنترل سرمایه در ایران را متقبل شدند"، تنها به مفهوم لوس کردن موضوع توسط «کریس هارمن» است.

بحران سیاسی و اقتصادی سال های 1976 تا 1978 که صحنه را برای ناآرامی های توده ای محیا کرد، از عوامل مختلف و متناقض نشأت می گرفت. در کنار جنبش توده ای اعتراض علیه دیکتاتوری سرمایه داری وابسته ی شاه، شکاف های عمیقی نیز میان خود بورژوازی وجود داشت، هم در میان بخش های حامی شاه و هم میان بخش های مخالف و موافق رژیم شاه.

این اپوزیسیون های بورژوازی با رشد و تعمیق بحران انقلابی دگرگون گشتند: در ابتدا، جنبشی برای اصلاح رژیم شاه توسط بورژوازی نوگرا، که حامی محدود سازی قدرت مطلق خانواده ی سلطنتی و همچنین تا حدودی عقلانی ساختن دولت سرمایه داری بود، ایجاد شد. نیاز های توسعه ی بیشتر سرمایه داری مستلزم این تغییرات بود.

این بخش از بورژوازی، پیش از بحران انقلابی، خود را در تنها حزب شاه (حزب رستاخیز) شکل داد. این فرقه از حمایت بخش های مهم تکنوکرات ها و بوروکرات های داخل ایران، و نیز گروه های پر نفوذ داخل دولت آمریکا، بهره می برد. با شدت یافتن بحران انقلابی، این فرقه هرچه بیشتر در اپوزیسیون با رژیم شاه پر سر و صدا ظاهر می شد. آنها در ابتدا در صدد بر آمدند تا از تهدید جنبش توده های به عنوان اهرمی برای معامله با شاه استفاده کنند. برکناری دولت هویدا و تشکیل کابینه ی آموزگار یک امتیاز از جانب شاه به این فرقه بود.

با این حال، توسعه ی جنبش توده ای اپوزیسیون بورژوازی را به خط مقدم سوق می داد.

این فرقه می دانست که برای رهبری این بحران، باید در پس سیاستمداران بورژوازی که کمتر به رژیم شاه نزدیک هستند پنهان شود. در غیر این صورت، به هیچ عنوان ممکن نبود این فرقه از چنین سطحی از حمایت در میان جنبش توده ای برخوردار شود. ظهور مجدد جنازه ای به نام جبهه ی ملی و برخاست گروه های تازه شکل یافته ی لیبرال بورژوا (مانند جنبش رادیکال) به این جریان مرتبط بودند.

همچنین در میان بخش های سنتی بورژوازی (تجار بزرگ بازاری و سرمایه داران خرد از بخش های سنتی تر صنعت) نیز اپوزیسیون شاه شکل گرفته بود.

«انقلاب سفید» و نوع رشد سرمایه داری ناشی از آن نیز این لایه ها را ثروتمند کرده بود. با این حال آنها کم و بیش از جریان انباشت سرمایه به پشتیبانی دولت کنار گذاشته شده بودند و بنابراین دیگر در طبقه ی حاکم جایی نداشتند.

بحران ساختاری سرمایه داری ایران در میان دهه ی هفتاد به تشدید حملات شاه به این لایه ها که هنوز کنترل برخی بخش های بازار داخلی را بر عهده داشتند منتهی شد. به منظور فرصت دادن به انحصارات برای حل بحران افزونه تولید، قدرت این لایه های می بایست تضعیف شود. کالاهای مصرفی و صنعتی سازی وابسته از لحاظ تکنیکی، به معنی گرایش شدید به کنترل بورکراتیک بر بازار داخلی از طریق دولت بود.

مخالفت با حاکمیت شاه برای این لایه ها مسئله ی مبارزه برای مرگ و زندگی بود. آنها به هیچ عنوان نمی توانستند با اصلاحاتی که از جانب دیگر بخش ها پیشنهاد می شد ارضا شوند. آنها خواستار یک تغییر ریشه ای تر در ساختار قدرت بودند. در حالیکه بخش های اصلاح طلب خشمگینانه با هر تغییر ریشه ای که ممکن بود قدرت طبقه ی حاکم را در کل به لرزه در آورد مخالفت می کردند، منافع این بخش ها به هیچ وجه با درخواست کمتر از حذف رژیم شاه صدمه نمی دید.

با رشد جنبش توده ای، کاملا مشخص شد که این بخش قاطعانه دیگران را کنار خواهد زد. آنها از طریق کانال های سنتی اقتصاد بازاری می توانستند حمایت خرده بورژوازی شهری و توده های فراوان فقرای شهری مرتبط با آن را به خود جلب کند. علاوه بر این، این بخش ارتباطات فراوانی با سلسله مراتب شیعه داشت. پس از انقلاب سفید، بورژوازی سنتی و روحانیت شیعه بیش از پیش به یکدیگر نزدیک شده بودند.

درس مهمی که یکی از بخش های بورژوازی پس از شکست سال 1953 آموخت، دقیقا این بود که بدون ایدئولوژی اسلامی و حمایت ملاها، قادر به تامین حمایت توده ای کافی برای طرح یک آلترناتیو واقعی به شاه و گرایش چپ نخواهد بود. جنبش آزادی بازرگان و طالقانی این جریان را نمایندگی می کرد. این "حزب" این فرصت را یافته بود تا بورژوازی را در دوران بحران آن نجات دهد.

تشکیل کابینه ی شریف امامی به معنی حرکت شاه برای اعطای امتیازات دلخواه این فرقه بود. این دولت که خود را "دولت آشتی ملی" می خواند، نه قادر به ارضای خواسته های دو بخش بورژوازی بود، و نه می توانست از پس جنبش توده ای که با اعتصاب عمومی رو به رشد قدرت یافته بود بر آید.

خمینی در طول این دوره به محبوبیت رسید، زیرا در ظاهر خواهان برکناری شاه بود. اما در عین حال خود را برای رسیدن به توافق با رژیم آماده می کرد. در واقع دقیقا در همین دوره بود که رهبری خمینی با کمک نیرو های قدرتمند داخل خود رژیم بر فراز جنبش توده ای برقرار شد. تا تاریخ 1978 میزان مشخصی از کنترل بر جنبش توده ای اعمال شده بود که امکان ایجاد یک آشتی از بالا را برقرار می ساخت. آنچه در روند این آشتی خلل ایجاد کرد اعتصاب عمومی در حال رشد بود.

بنابراین، با انزوای بیشتر شاه، نا امیدی بیشتر ارتش و پلیس، رادیکال شدن توده ها و فلج کامل جامعه بورژوازی به دلیل اعتصاب عمومی موثر، زمینه برای آغاز دوران پیشا انقلابی سپتامبر 78 تا فوریه 79 آماده بود.

امپریالیزم آمریکا و بورژوازی طرفدار شاه حالا مجبور به اعطای امتیازات بیشتر به جنبش توده ای بودند. حذف شاه از صحنه و تشکیل دولت بختیار، که امتیازی بزرگ از سوی دیکتاتوری بود، در همین زمان رخ داد. بورژوازی به این امید بود که بخش اصلاح طلب که ظاهری پسندیده تر به خود گرفته بود، قدرت یافته و بنابراین بخش های رادیکال تر را به مصالحه با رژیم بکشاند. اما برای چنین مصالحه ای بسیار دیر بود. جنبش توده ای هر لحظه بیشتر به قدرت خود ایمان می آورد و جو حاکم به هیچ چیز کمتر از برکناری کامل شاه رضایت نمی داد. علاوه بر این، هر سیاستمداری که برای مصالحه با شاه تلاش می کرد به سرعت حمایت توده ها را از دست می داد. در حقیقت، حتی جبهه ی ملی نیز مجبور به رد کردن بختیار شد.

این شرایط، علت به اصلاح "سرسختی" موضع خمینی را تشریح می کند. او با محکوم کردن بختیار (کسی که در همان خمینی مشغول مذاکره با نمایندگانش بود) و حمایت از جنبش توده ای، مشغول تقویت خود در برابر هر دو بخش اپوزیسیون بورژوازی بود. او چهره های بیشتری از این دو جناح را مجبور به پذیرش رهبری خود می کرد و مانع مصالحه ی آنان با شاه بدون دخالت خود می شد.

محافل نظامی و امپریالیست ها نیز در همین زمان برای اعطای امتیازات بیشتر آماده بودند. جو بی قراری رو به رشدی در میان ارتش حاکم بود. محافظه کاران طرفدار شاه برای یک کودتا علیه دولت بختیار آماده می شدند. چنین اقدامی می توانست کار ارتش را یک سره کند و بدین وسیله آخرین امید های بورژوازی برای حفظ حاکمیت طبقاتی را به باد هد.

با گذشت زمان بیش از پیش روشن می شد که مصالحه با خمینی الزامیست. و این دقیقا همان چیزی بود که انجام شد. مذاکرات پنهانی مابین بهشتی و بازرگان از یک سو و سران ارتش و پلیس مخفی از سوی دیگر در تهران برگزار شد. حکم این مذاکرات، نماینده ی آمریکا، ژنرال «هویزر» بود که وظیفه ی تضمین باقی ماندن ارتش در مذاکرات را بر عهده داشت. بخش های بزرگ طبقات حاکم با فشار حوادث، و تشویق دولت کارتر، در راستای پذیرش تقسیم قدرت با اپوزیسیون حرکت می کردند. بورژوازی به انتقال آرام قدرت از بالا به دولت بازرگان امید داشت.

بازرگان به عنوان یک آلترناتیو مقبول ظاهر شد، زیرا او تنها کسی بود که می توانست ائتلافی با حضور دو بخش بزرگ بورژوازی را به وجود آورد، و در عین حال به خمینی که حالا قدرت بیشتری به دست آورده بود نزدیک تر باشد. خمینی نیز مجبور به پذیرش چنین معامله ای بود، زیرا این معامله بهترین پوشش برای طرح های روحانیت برای قدرت را محیا می ساخت.

در آن زمان روحانیت نمی توانست با شفافیت خواستار قدرت شود. خمینی برای کم کردن وحشت بورژوازی، و باز نگاه داشتن گزینه ی خود در میان جنبش توده ای، مدام به دیگران اطمینان می داد که وقتی شاه برکنار شود، او به قم باز می گردد تا وظایف دینی خود را ادامه دهد. بنابراین این اجازه به خمینی داده شد که از تبعید به ایران بازگردد و دولت موقت گماشته ی او برای گرفتن قدرت از بختیار آماده می شد.

اما قیام فوریه جزیی از معامله نبود. برخی از حامیان پر و پا قرص شاه از درون نیرو های نظامی که با مصاحه ی مورد حمایت آمریکا مخالف بودند، تلاش کردند تا با سازماندهی یک کودتا، جریان حوادث را تغییر دهند. این اقدام آنها، به سرعت به پاسخ توده ها و قیام، که خمینی در ابتدا با آن مخالف بود، منتهی شد. اما نیرو های او [خمینی] می بایست وارد ماجرا شوند، زیرا در غیر این صورت، آنها تمام کنترل خود بر جنبش توده ای و امید به حفظ دستگاه دولتی را از دست می دادند.

تنها راه منحرف کردن قیام، "رهبری" آن بود. سران ارتش و بوروکراسی برای اعلام تابعیت و وفاداری خود به خمینی و شورای انقلاب اسلامی او آماده بودند، زیرا چنین اقدامی می توانست آنها را از شر قیام توده ای رهایی بخشد. بدین گونه بود که دولت انقلابی موقت بازرگان، که اینطور خوانده می شد، جای بختیار را گرفت. بنابراین، حمایت خمینی، امکان برقراری یک دولت سرمایه داری جدید بر فراز توده ها را تامین می کرد. بدین ترتیب کاملا واضح است که آنچه به عنوان "رهبری انقلاب ایران" ظاهر شده بود، از همان ابتدای امر، بر اساس دستورات از بالا، اساسا نقش ابزار ضد انقلاب بورژوازی را برای برگرداندن دستاورد های توده ها و حفظ دستگاه دولت بورژوازی تا حد ممکن، در شرایط توازن قوای مذکور را ایفا می کرد. طبقه ی حاکم تا آن زمان با توسل به سرکوب بیشتر مخالفتی نداشت.

اما خمینی هم این این خدمات را به هدف ایفای نقش دوم در بازی قدرت ارائه نمی کرد. او به سادگی برای به دست گرفتن تمام قدرت در زمانی مناسب تر آماده می شد. او بخشی از روحانیت را نمایندگی می کرد که به برقراری نقش مستقیم تر سلسله مراتب شیعه پس از دوران مصدق گرایش داشت. این بخش در همکاری با رئیس وقت پلیس مخفی، تحرکاتی برای قدرت گیری در میانه های دهه ی شصت انجام داد، اما شکست خورد. اما حالا تاریخ موقعیتی در اختیار آنها قرار داده بود که گذشتن از آن، از سوی این بخش روحانیت نا ممکن بود، بخصوص به این دلیل که بورژوازی به شدت تضعیف شده بود و توانایی سد راه آنان را نداشت. بورژوازی، با توافق اربابان امپریالیست خود، با تقسیم قدرت، در آن لحظات دشوار، ازخواستار نجات خود توسط روحانیت شد. آنچه در دوران پس از انقلاب رخ داد تنها با محاسبه ی نقشه های روحانیت برای تصاحب قدرت قابل درک است.

روحانیت در ابتدا ابزار لازم برای اعمال قدرت را در دست نداشت. فرقه ی خمینی حتی در درون سلسله مراتب شیعه نیز از استیلا برخوردار نبود. بسیاری از سران روحانی با دخالت روحانیت در سیاست مخالف بودند. او همچنین نمی توانست بر بنیاد های دولتی آن زمان نیز تکیه کند، زیرا آنها برای سلطه ی روحانیت مناسب نبودند. در این میان، بوروکراسی نیز با حاکمیت روحانیت در کل مخالف بود. حتی نخست وزیر گماشته شده، که "اسلامی ترین" سیاستمدار بورژوازی بود، نیز در مقابل تلاش ملاها برای تسلط یافتن بر کارکرد دولت مقاومت کرد. بدین جهت، به یک دوره ی تدارک نیاز بود.

این بخش روحانیت، در ابتدا با حمایت مستقیم خمینی یک حزب سیاسی سازمان داد: «حزب جمهوری اسلامی». این حزب بسادگی به عنوان یکی از احزاب تازه شکل یافته نشان داده شد. اما با گذشت زمان، این حزب دیگر احزاب را کنار زد و جای تک حزب شاه را گرفت. این حزب در میان شبکه ی ملاهای طرفدار خمینی سازمانی از کمیته های محله و واحد های پاسداران که قرار بود در حفظ نظم و قانون و همچنین مقابله با ضد انقلاب سلطنت طلبان به دولت کمک کنند را برقرار ساخت.

دادگاه های انقلاب اسلامی نیز برای مجازات حامیان شاه برپا شد. این دادگاه ها به سرعت برخی از عناصر شدیدا منفور رژیم گذشته را اعدام کردند تا دیگران را از خشم توده ها نجات دهند. کمیته های امام، سپاه پاسداران و دادگاه های اسلامی به سرعت جای ابزار های سرکوب رژیم شاه را گرفتند.

تمام این اقدامات در ابتدا از سوی بورژوازی، که فهمیده بود تنها از طریق چنین اقداماتی امکان پایان دادن انقلاب و "آغاز دوران بازسازی" وجود دارد، مورد حمایت قرار گرفت. "مؤسسات انقلابی" تازه شکل یافته به خوبی به دولت بازرگان خدمت می کردند و مدام تابعیت و وفاداری خود به این دولت را بیان می داشتند. اما پس از مدتی، آنها به ابزار روحانیت برای کنارزدن سیاستمداران بورژوازی از قدرت و استیلای مستقیم بر دستگاه دولتی تبدیل شد.

خمینی نیز یک همه پرسی زودهنگام برای تعیین ماهیت رژیم جانشین شاه برگزار کرد: سلطنت یا جمهوری اسلامی؟ با وجود غرولند های سیاستمداران بورژوازی، آنها مجبور به پذیرش این روش غیردموکراتیک تعیین سرنوشت انقلاب بودند، زیرا آلترناتیو مقابل آن تشکیل مجلس مؤسسان موعود بود. برگزاری انتخابات چنین مجلس مؤسسانی در دوران انقلابی می توانست به معنی ایجاد تهدید های فراوان برای حاکمیت بورژوازی باشد.

بنابراین همه پرسی برگزار شد و البته اکثریت به جمهوری اسلامی رای دادند. ملاها می دانستند که مردم به سلطنت رای نخواهند داد! پس از انتخابات اعلام شد که به دلیل آنکه 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی رای داده اند، مجلس خبرگان، مجلسی بر اساس قوانین اسلامی، باید به جای مجلس مؤسسان تشکیل شود. این مجلس کوچک که پر از ملاها بود، با اکثریت آرا قانون اساسی به تصویب رساند که قدرت دیکتاتور مآبی به خمینی، به عنوان رئیس خبرگان، اعطا می کرد.

بند ولایت فقیه با مخالفت سیاستمداران بورژوازی رو به رو شد، اما روحانیت با تحریک احساسات ضد امپریالیستی و فراخوانی عوام فریبانه به سوی توده ها و بوسیله ی بسیج توده ای کنترل شده در اطراف سفارت آمریکا، خواسته ی خود در راستای حمایت از بند مذکور را با زور پیش برد.

به توده ها چنین گفته شد بود که حالا ما با تهدید بزرگی از سوی شیطان بزرگ مواجه هستیم، بنابراین باید همگی به قانون اساسی اسلامی رای دهیم. قانون مذکور با وجود نزدیک به 40 درصد آرا، به قانون اساسی جدید تبدیل شد.

بدین ترتیب، فرقه ی روحانی خمینی، برای جلوگیری از نابودی کامل دولت بورژوازی و در راستای منحرف و سرکوب ساختن انقلاب ایران، با گروهبندی های گوناگون بورژوازی در اقداماتی مشترک با طبقه ی حاکم همکاری کرد، و در همین حال همیشه مشغول تقویت نیروی خود و مطیع ساختن دیگر بخش های بورژوازی بود. این فرقه، هرگاه منافع خود حکم می کرد، از موضع بهتر خود در میان جنبش توده ای برای کنارگذاشتن دولت بورژوازی استفاده می کرد. اما همچنان مشغول ساخت دستگاه سرکوب جدیدی بود که با برتری یافتن آنان در مبارزه با دیگر بخش های بورژوازی، به مرور به دستگاه دولتی پیوست.

کتاب "پیامبر و پرولتاریا" نوشته ی کریس هارمن، تاریخ انقلاب 1978-79 ایران و ماهیت طبقاتی رژیم خمینی را نادرست به تصویر می کشد. او با انجام چنین کاری، بر اساس موضع رویزیونیستی تونی کلیف نسبت به انقلاب مداوم تروتسکی، با همسویی با رژیم جمهوری اسلامی هواداران خود را گمراه کرده و به منافع طبقه ی کارگر ایران و بین المللی خیانت می کند.

مؤخره

مهمترین خطرات مواضع سیاسی «اس دابلیو پی» از این قرار هستند:

اولا، "اس دابلیو پی" با تجدید نظر طلبی ی تئوری انقلاب مداوم، عقاید بنیادی تروتسکیزم، لنینیزم و مارکسیزم را بی اعتبار می کند.

دوما، "اس دابلیوپی" مجبور است سرکوب های این رژیم را به عنوان موضوعی فرعی بیان کند. بنابراین، "اس دابلیو پی" عملا در کنار رژیم ارتجاعی قرار می گیرد که به بی رحمی تمام رهبران جنبش های دموکراتیک کارگران، دانشجویان و زنان را حذف کرده است. هواداران "اس دابلیو پی" در ایران (خوشبختانه تا بدین لحظه تعدادشان صفر بوده است) با این موضع در نهایت به همکاری با یک رژیم نیمه فاشیست در مقابل نیرو های مترقی خواهند رسید.

سوما، هواداران "اس دابلیو پی" در اروپا با حامیان حزب الله، جبهه ی مشترک تشکیل خواهند داد که عملا از اتحاد عمل نیرو های مترقی با آنها جلوگیری می کند. به همین دلیل است که "اس دابلیوپی" همیشه از سوی اپوزیسون رژیم ایران مورد حمله قرار گرفته و قادر به جذب حتی یک نیروی مترقی در داخل کشور نبوده است.

چهارما، "اس دابلیو پی" توسط فعالان حزب الله در اروپا و جمهوری اسلامی ایران برای تضعیف مبارزات طبقه ی کارگر ایران و سوسیالیست های ایرانی استفاده خواهد کرد. بدین تریتیب نه فقط "اس دابلیو پی"، بلکه تمام سوسیالیست های مخالف رژیم دیکتاتوری تضعیف شده و حقانیت تمامی سوسیالیست ها تحت حمله قرار می گیرد.

به این دلایل، رهبری "اس دابلیو پی" (یا دیگر سازمانهایی با خط دخالت گری مشابه آن) باید افشا و منزوی شوند. تا زمانیکه آنها در کنار ارتجاعی ترین رژیم ها در تاریخ نوین قرار می کیرند (به هر بهانه ای) مارکسیست های انقلابی نباید با آنها وارد هیچ نوع فعالیت مشترکی شوند.

14 سپتامبر 2008

این مقاله بر اساس دخالت رفیق مازیار رازی در کنگره جهانی آی ام تی در بارسلون، آگوست سال 2008، به رشته تحریر در آمده است.

برگردان از کیومرث عادل

از میلیتانت شماره ۱۸

Saturday, December 6, 2008

IWSN organisers

IWSN nezerleri bizim nezerlerimizin ayni deyil: AZERBAYCAN ŞURALAR MÜCADELESİ

*************
IWSN organisers
سازماندهندگان شبکه همبستگی کارگری
Britain ( بريتانيا ) Also International Secretary of IWSNAmin KazemiFounding member of IWSN in May 2001.
Active in defending labour rights in Iran since the re-launch of the Campaign Against Repression in Iran (1988) and former Civil and Public Services Association (CPSA) member.
+44(0)7913 818648iranwsn @ fastmail.fm
Spain ( اسپانيا ) Xaquin Garcia SindeLeading member of CCOO union in the Spanish shipyards
Pakistan ( پاکستان ) Hassan AliPress Secretary, All Pakistan Postal Circles Offices Employees Union
Canada (کانادا ) Mike Palecek Member of Canadian Union of Postal Workers (CUPW)
France ( فرانسه ) Hubert PrévaudTrade unionist in the aeronautical industry, Toulouse
Germany ( آلمان ) Hans-Gerd ÖfingerDeputy chair, ver.di (German service sector and public sector union)
Austria (اتريش ) Lis MandlChairwoman of shop stewards committee GPA (Trade Union); Social branch
Brazil ( برزيل ) Caio Dezorzi
Denmark ( دانمارک ) Niklas Zenius Jespersen
Greece ( يونان ) Gina Paleologos
Ireland ( ايرلند ) Francisco Arqueros
Sweden ( سوئد ) Håkan Siljehag
Switzerland ( سويس ) Matthias Gränicher


Iranian Workers' Solidarity Network October 2008

























































Sunday, November 16, 2008

چند خبر مروری مختصر بر وضعیت کارگری در آذربایجان

مروری مختصر بر وضعیت کارگری در آذربایجان
سيدعظيم تبريزي، کمیته پیگیری ایجاد تشکل های آزاد کارگری
8 آبان 1387, بوسيله ى دیاکو
در سايت ببينيد : سلام دمکرات
جهت بررسي وضعيت موجود كارگران در آذربايجان ، بايد كنكاشي هر چند كوتاه در گذشته جنبش كارگري و چگونگي شكل‌گيري بنيادين آن بپردازم. با ظهوراولين نشانه‌هاي نظام سرمايه‌داري در كشورمان كه تقريباً با اواخر دوران حكومت قاجاريه هم‌زمان است. اولين نطفه‌هاي اجتماعات كارگري در گوشه و كنار شهرها شروع به رشد و تكثير نمود. به علت سابقه طولاني عمر نظام فئودالي ايران(بيش از 2000سال) ارزيابي شكل‌بندي اجتماعي و جايگاه كارگران و شكل مبارزاتي آن‌ها در فرم خاصي از نگرش‌هاي منطقه‌يي جاي مي‌گيرد كه در ادامه به چگونگي آن مي‌پردازم.
پس از انقلاب مشروطه و تغيير و تحولات بنيادين و سياسي كه خارج از موضوع مقاله مي‌باشد ، به طور هم‌زمان دگرگوني‌هاي مهمي در جهان به وقوع پيوست . كشور ما به خصوص منطقه‌يي كه ما از آن صحبت مي‌كنيم، يعني آذربايجان به علت نزديكي با كانون اين تحولات به لحاظ داشتن مرز جغرافيايي و هم چنين داشتن ارتباطات قومي كه بر اثر جنگ‌هاي فراوان و تقسيم بالاجبار از هم‌ديگر جدا افتاده بودند مورد توجه بیشتر حکومت مرکزی قرار گرفت و تحت محافظت شدید نیروهای حکومتی قرار داشت . اما عليرغم محدوديت‌هاي اعمال شده از طرف دولت، كماكان اين رفت و آمدهاي مرزي گاه‌گاهي و تبادلات بازرگاني و انتقال صنعت في‌مابين ادامه داشت .
پس از انقلاب اكتبر در شوروري سابق و به دنبال تاثير فكري آن در روشنفكران ديگر نقاط جهان و طبيعتاً در روشنفكران آذربايجان پيش زمينه فشار بيش‌تر دولت مركزي و به دنبال آن فراهم شدن ابزار حكومت ملي آذربايجان شكل گرفت. پس از پيروزي فرقه دمكرات آذربايجان به رهبري پيشه‌وري، تغييراتي نسبتاً بنيادين در سطح جامعه آذربایجان به وقوع پيوست كه ما در اين مقاله به طور گذرا و مختصر به آن پرداخته ا‌يم. زمين‌هاي كه عمري دهقانان را زير يوغ اربابان برده بود و آنان با دريافت كمي از دست‌رنج‌شان زندگی فلاکتباری داشتند بين دهقانان تقسيم کردند . سرو سامان دادن به بي‌نظمي‌هاي موجود در جامعه مخصوصاً نظارت مستقيم بر توزيع ارزاق عمومي در شرایطی كه قحطي‌هاي مكرر از دوران جنگ بازمانده بود. ايجاد ارتش بومي معروف به فداييان در مقابله با نيروهاي دولتي و ضد انقلاب ودفاع از حکومت آذربایجان ، ارتشی که از زحمتکشان آن جامعه تشکیل شوده بود . همچنين واگذاري اوراق قرضه در جهت تحكيم وضعيت اقتصادي و و ايجاد كارگاه‌هاي صنعتي با توان موجود و كمك از متخصصين آذربايجان شمالي در صنايع راه‌سازي و راه‌آهن و كشتيراني بدين ترتيب نخستين كارگاه‌هاي صنعتي در تبريز راه‌اندازي و كارخانجات نساجي و نخ ريسي كه قبلاً ساخته و به علت مسايل جنگ جهاني اول تخريب شده بودند، روشني بخش محافل كارگري و بازگشت اميد به اردوي كار شد. از جمله كارخانه‌هاي پشمينه‌ي آذر كلكتچي و پتو بافي جهان و در قسمت توليد كفش، كارخانه ظفر با توليد انبوه و چندين كارگاه بزرذگ قالي‌بافي كه تحت پوشش دولت به حمايت از كارگران به صورت پرداخت دستمزد عادلانه و استفاده از بهداشت و درمان و آموزش رايگان مشغول به كار شدند. با ایجاد اولین پایه های صنعت و راه اندازی واحدهای تولید در آذربایجان ، کارگران هر صنفی با تشکیل تشکلهای مستقل خود ، نمایندگان شان را انتخاب کرده و راهی مجلس نمودند. با گذشت يك سال از برقراري حكومت ملي و كسب تجربيات تلخ و شيرين از اين حركت ، آذربايجان به عنوان طلايه‌دار صنعت در كشور شد. ويژه‌گي ديگر كه باعث تبديل شدن آذربايجان به خصوص شهر تبريز به مركز صنعتي شمال غرب كشور شد، ناشي از شرايط حاكم بر روستائيان اين مناطق بوده، چنانچه به دليل نبودن راه‌هاي ارتباطي بين روستاها و صعب‌العبور بودن جاده‌ها تا رسيدن به شهر و در نتيجه كمبود امكانات اقتصادي و رفاهي و ظلم اربابان در روستاها بستر مناسبي جهت جذب روستاييان و اشتغال در كارگاه‌هاي شهري چه به صورت كارگران دائم و چه كارگران فصلي شد.
پس از اين دوران تا مقطع سال‌هاي 1330-1332 اين وضعيت كماكان ادامه داشت تا اين كه نهضت ملي شدن نفت و به دنبال آن فضاي باز نسبتاً مناسب سياسي ، كارگران سراسر ايران به همراه نخبگان و روشنفكران جامعه با منافع طبقاتي خويش هر چه بيش‌تر آشنا شده و به تشكيلات سنديكايي كه در برگيرنده خواسته‌هاي صنفي آنان بود، روي آوردند و با راديكال شدن مبارزات مردم در مقابل رژيم شاهنشاهي، كارگران نيز صفوف خود را بيش‌تر و محكم‌ترکرده و خواهان سرنگوني حكومت شاه شدند . در اين بين كارگران آگاه آذربايجاني نيز از پيشگامان اين حركت بزرگ بودند و فعاليت اتحاديه‌هاي كارگران نساجي و چاپ‌خانه‌ها از آن جمله به شمار مي‌آيند.
پس از كودتاي سنگين آمريكايي 28 مرداد 32 و با تثبيت حكومت ديكتاتوري پهلوي و مناسبات هر چه نزديك‌تر با امپرياليسم آمريكا پايه‌هاي نظام از هر جهت تثبيت و در قدم اول سركوب كارگران و نمايندگان فكري آنان در برنامه دولت پهلوي گنجانده شد و به دنبال آن‌ها اعدام‌هاي مكرر روشنفكران و كارگران به نام مبارزه با اوباش و هرج و مرج طلبي آغاز شد. پس از سپري شدن اين دوران سياه سياست‌هايي از طرف دولت به صورت رفرم‌هاي مختلف آغاز شد تا در تعديل مبارزات حق‌طلبانه مردم اين سرزمين و به اصطلاح صاف كردن جاده جهت عبور از پل توده‌هاي زحمت‌كش به وقوع پيوست كه از آن جمله رفرم اصلاحات ارضي سال 41 بود كه به نام انقلاب شاه و مردم يا انقلاب سفيد ناميده شد و هدف آن در مرحله اول تحميق توده‌هاي دهقاني كه بخش بزرگي از قدرت توليدي كشور را در دست داشتند و در پشت پرده اين رفرم جذب سرمايه‌هاي اربابان در بخش صنعت بود. در نتيجه تقسيم اراضي مابين دهقانان ، آنها وارث زمين‌هايي شدند بدون بذر و كود و ساير وسايل جانبي ديگر و مهم‌تر از همه به دلیل عدم وجود جاده های مناسب ، حمل محصولات برداشت شده به شهرخیلی سخت ودر مواردی غیره ممکن بود . دهقانان بدين ترتيب پس از مدتي زمين‌ها را به حال خود گذاشته و به سوي شهرهاي بزرگ سرازير و اين بار در سنگري ديگر و با مناسبات پيچيده‌تري زيردست همان اربابان به ارتش كارگري پيوستند. دهقانان به شرايط مخصوص خود هر كدام به بخشي از توليد جذب گشته و منتظر به اصطلاح فردايي بهتر شدند. قسمتي از آن‌ها به صورت كارگران فصلي مدتي را كه فصل كاري از لحاظ آب و هوايي اجازه مي‌داد در شهرها به كار ساختماني و عملگي و مشاغل سخت تن در مي‌دادند و شب‌ها به صورت جمعي در كاروان‌سراها و يا مهمان‌خانه‌هاي كارگري زندگي مي‌كردند و پس از طي شدن فصل كاري به روستاهاي خود بازمي‌گشتند تا اندك درآمدي را كه با خود داشتند جهت امرار معاش خانواده‌هاي خويش ببرند كه اين قشر از كارگران تقريباً فاقد هر گونه تشكيلات فكري و صنفي بودند. عده ا‌ی ديگر به علت بُعد مسافت و فقر مطلق خانواده خود و يا اختلافات منطقه‌ ای مجبور به كوچ دائمي به شهرها شدند و پس از سپري شدن فصل كاري به دوره‌گردي و كارهاي‌ انگلي ديگر در شهرها مي‌پرداختند و محل سكونت اين قشر بيش‌تر حاشيه شهرها و مناطق پست شهري بود. تقريباً در سال‌هاي 1350 به بعد اكثر روستاهاي آذربايجان به دلايلي كه گفته شد خالي از سكنه گشت و كوچ‌هاي وسيع‌تري به شهرها آغاز شد و جابه‌جايي آمار ساكنين روستاها و شهرنشيني به قوع پيوست. در اين سال‌ها به دنبال سياست‌هاي مدرن‌سازي و در پشت آن مناسبات وابستگي هر چه بيش‌تر به امپرياليست‌ها و ورود صنایع منتاژ شروع و در راستاي اين سياست‌ها كارخانجاتي از قبيل تراكتورسازي و ماشين‌سازي و كارخانجاتي چند از اين قبيل در شهر تبريز ايجاد و بافت كارگران دائمي در شهر تبريز را محكم‌تر كردند و در نتيجه آذربايجان تقريباً به يك قطب صنعتي نزديك شد. در نقاط ديگر شهر كارگاه‌هاي قالي‌بافي كه ريشه در صنعت روستايي شهري اين مناطق را داراست با سرعت بيش‌تري شروع به رشد كرد. خانواده‌هاي فقير روستايي و شهري جهت كمك به اقتصاد خانواده به علت نداشتن سرمايه و ابزار كار لازم جهت توليد فرش ، جذب كارگاه‌هاي قالي‌بافي شدند . کارگران این کارگاه ها را بیشتر بچه‌ها و زنان تشكيل‌ مي‌دادند كه با دستمزدهاي بسيار پايين و تحت سخت‌ترين شرايط كاري به لحاظ زيست محيطي و اخلاقي مشغول به كار شدند . مي‌توان از آن جمله به كارگاه‌ بزرگ جوان يا شهباز در تبريز اشاره كرد كه جهت تنبيه كارگران علاوه بر انواع سوء‌استفاده‌ها و تنبيهات بدني و كودك‌آزاري ، داراي زندان‌هاي شخصي نيز بوده‌اند كه هر گونه اعتراضي از سوي كارگران اين كارگاه‌ها در چهارچوب كارگاه‌هاي مذكور خفه و با حمايت نيروي سركوب كه هميشه حامي سرمايه بوده‌اند سركوب مي‌شدند. در كنار صنعت قالي‌بافي كارگاه‌هاي چرم‌سازي و دباغي به عنوان پيش‌ شرط صنعت كفش در منطقه داير بود. صنعت كفش به دليل وجود صنعت چرم‌سازي كه خود نشأت گرفته از بافت روستايي و دامداري آذربايجان از رونق و شهرت خاصي برخوردار بود كه از آن جمله كارخانه خسروي كه عمر آن به بيش از 60 سال مي‌رسيد، مي‌توان، نام برد. چرم‌سازان ديگري در مناطق مختلف شهر از جمله محله چوست‌دوزان و منجم تبريز كه نزديك كشتارگاه بود، مشغول به كار بودند. مجموعه آن‌ها پس از انقلاب در شهر صنعتي مايان، مجتمع گشته و اكنون يكي از مناطق كارگري شهر تبريز است. كارخانجات بعدي كه به تدريج بر تعدادشان افزوده شد، هر يك به نوعي به صنايع وابسته و مونتاژ كشور تبديل شدند. تعدادي از آن‌ها به كشورهاي غربي مانند آلمان، فرانسه، انگليس و تعدادي به جهت ارزان بودن انتقال تكنولوژي به شرق وابسته شدند. مانند كشورهاي روماني، مجارستان، چك‌واسلواكي و آلماني شرقي با شروعه اعتراضات مردم در سال 56 و57 كارگران اين كارخانجات به همراه ديگر كارگران كشور به سيل عظيم مردم پیوستند. این کارگران در صنوف منظم و مستقل كارخانجات خود در تظاهرات فعالانه شرکت کردند .
پس از انقلاب57 فصل جديدي از مبارزات كارگران جهت رسيدن به مطالبات و خواستهای شان آغاز شد و کارگران با باز شدن فضای سیاسی جامعه برای ایجاد تشکل های خود اقدام کردند.از جمله تشكيل شوراها و سنديكاها و اتحاديه مستقل كارگري را مي‌توان برشمرد كه هر يك از بخش‌هاي كارگري در این تشکل ها با مسائل صنفي خود آشنا و در جهت شكوفايي آنها به فعاليت پرداختند. متاسفانه کارگران به علت تشتت موجود در سطح جامعه، خيلي زود با سدها و موانع جدي روبرو شده وبه دلیل كم‌عمق بودن داشته‌هاي موجود ذهني شان و همچنین نداشتن تجارب قوي در زمينه تشكلات كارگري به صورت علني و قانوني، مجبور به عقب‌نشيني و دچار سركوب شديد گشتند. به موازات اين وضعيت در تمامي كارخانجات حراست و شوراي اسلامي كار و انجمن‌هاي اسلامي ، در لباس خانه كارگر دست به تسويه حساب گسترده با كارگران آگاه نمودند و به هر بهانه‌اي دسته‌دسته كارگران را به خيل عظيم بيكاران اضافه كردند.
به دنبال اين سلسله اقدامات، هر روز با وضع قوانين ضد كارگري بر فشار خود افزودند از آن جمله عقد قراردادهاي موقت و 90روزه و سپس 29 روزه به جاي قراردادهاي رسمي و طولاني مدت بود. اين كار بيش‌تردست بخش خصوصي را در به كارگيري سهل و آسان اين طبقه و فشار مضاعف تحت اين قوانين را باز گذاشته است. چنانچه كارفرمايان مي‌توانند راساً بدون هيچ مانع قانوني كارگران را با هر مزدي و از هر سني استخدام و از كار اخراج كنند. كارگران بخش خصوصي در چنان موقعيتي قرار گرفته‌اند كه از فرداي خويش مطمئن نيستند. نداشتن امنيت شغلي، برخوردار نبودن از هر گونه بيمه چنانچه شاهديم با اعزام ماموران اداره بيمه كارگران كارگاه‌ها به زيرزمين‌ها و جاهايي به دور از چشم مامورين برده مي‌شوند تا به زندگي مشقت بار و مبهم خويش هم‌چنان ادامه دهند. تازه اين قوانين در مورد كارگاه‌ها با كارگران كمتر از 10 نفر كاملاً عادي است كه مشمول بيمه نمي‌شوند. بر اثر اين اخراج‌هاي مستمر هر روزه شاهد صف طويلي از كارگران در اداره‌هاي كار شهرستان‌ها جهت روشن شدن وضعيت خويش كه آن هم معلوم نيست چه وقت و چطور به كار آن‌ها رسيدگي خواهد شد؟! هستیم . به علاوه سياست‌هاي غلط اقتصادي كه ناشي از اقتصادي سرمايه‌داري و تجاري مي‌باشد، دست‌در دست هم داده و تمامي كارخانجات در سرتاسر ايران را در آستانه تعطيلي و ورشكستگي قرار داده اند همچون صنعت نساجي كه يكي از بزرگ‌ترين و قوي‌ترين صنايع موجود در كشور ما به شمار مي‌رفت. از سال 1370 شروع به از بين رفتن تدريجي كرده و الان در سال 86 تقريباً قريب به 90 درصد صنايع نساجي در حال نابود شدن و اكثر كارخانجات آن‌ها جهت آپارتمان‌سازي مهيا مي‌شوند. از جمله كارخانجات نساجي مازندران(بهشهر- قائم‌شهر) با بيش از 50سال سابقه كار و نزديك به حدود 10000 كارگر تقريباً توليد شان به زير 10درصد رسیده است .
كارخانجات چيت‌ري- چيت‌ سازي تهران كه زماني كارگران آن‌ها پرچم‌دار مبارزه در سال‌هاي 42،32و 57 بودند به تعطيلي كامل و نساجي كاشان و زاينده‌رود اصفهان و سيمين و كارخانجات ديگري تقريباً بيش‌ترین خطوط خود را تعطيل و كارگران را از كار بيكار نموده‌اند. در آذربايجان نيز كارخانه نختاب فيروزان به طور كامل تعطيل و تمامي كارگران كه متجاوز از 400 نفر بودند، مدت‌ها با خانواده‌هايشان جهت احقاق حقوق خود، جلوي درب كارخانه تجمع و بر عليه سياست‌هاي ضد كارگري مسئولان معترض بوده وخواهان پرداخت دست‌مزدهاي معوقه خويش بودند. کارگران كارخانه پشم پتوي تبريز كه بيش از نيمي ازآنها اخراج شده بودند هر روز مقابل كارخانه تجمع کرده و دست به اعتراض می زدند كه با دخالت نيروي انتظامي پراكنده و باز فردا در مقابل كارخانه جمع مي‌شدند. كارخانه حوله لاله يا برق لامع سابق به علت واقع شدن در بهترين موقعيت مكاني جهت آپارتمان‌سازي اعلام ورشكستگي كرده و كارخانه را كه زير پوشش بنياد مستضعفان قرار داشت، تعطيل كرده و به فعاليت نزديك به نيم قرن خود پايان داد. اين‌ها هم مرهون كار جمعي دلالان بين‌المللي وابسته به سرمايه تجاري بودند كه با تعطيلي كارخانجات بسيار، واردات منسوجات از كشورهاي پيشرفته سرمايه‌داري به كشور، به بهاي بي‌خانمان شدن هزاران نفر از كارگران به همراه خانواده‌هايشان شد. با خسارت ديدن بخش نساجي هزاران هزار پنبه كار در سرتاسر مناطق پنبه‌كاري از جمله دشت گرگان و دشت مغان با صدمات جدي روبرو شده و يا مجبور به ترك ديار گشته‌اند يا مزارع پنبه تبديل به جاليز كاري شده است. در بخش‌هاي ديگر صنعت نيز وضع بدين منوال است. چنانچه با سرازير كردن اقلامي از قبيل لوازم خانگي، لباس و كفش از چين به قيمت ارزان و تعرفه‌هاي بسيار پائين گمركي هزاران كارگر خياط، كفش‌دوز و... بيكار و كارگاه‌هايشان را تعطيل كرده‌اند.
اين نتيجه سياست‌هاي دلالي سرمايه‌داران امروزي ايران است. کارگران باید یک دل و یکصدا برای رهائی از فقر و فلاکتی که گریبان شان را گرفته وساختن دنيايي بهتر، دست به‌دست هم داده و اعتراض خود را به قوانين ضد كارگري موجود كه به دنباله‌روي از سياست‌هاي جهاني‌سازي و پشتوانه‌هاي مالي آن‌ها يعني صندوق بين‌المللي پول و بانك تجارت جهاني و نيروهاي حامي آن‌ها و ديگر ارگان‌هاي سركوب است به گوش جهانيان برسانيم.
به اميد فرداي بهتر!


روز است که خبری از رحمان رحیم پور دانشجوی دانشگاه ارومیه نیست
25 آبان 1387, بوسيله ى اردوان
روز سه شنبه ۱۴ آبان ماه ، دانشجویان دانشگاه ارومیه در اعتراض به تقلب در نتیجه آرا انتخابات شورای صنفی دانشجویی تحصن نمودند که این تحصن پس از حضور ریاست دانشگاه در جمع متحصنین و قول او برای برگزاری دوباره ی انتخابات و عدم دخالت در روند و نتیجه آن، به پایان رسید. اما فشار بر فعالان صنفی در پی این موضوع افزایش یافت و در پایان این موضوع رحمان رحیم پور ،فعال صنفی دانشگاه از روز ۱۸ آبان ناپدید شده است.
به گزارش خبرنامه امیرکبیر علیرغم پیگیریهای بسیار ، سرنوشت این دانشجو نامعلوم می باشد و بی خبری از وضعیت آقای رحیم پور و یا بازداشت غیرقانونی ایشان از سوی نیروهای امنیتی در روز شنبه مورخه ۱۸ آبان ماه نگرانی خانواده و نزدیکان وی را در پی داشته است



چند تن از شرکت کنندگان در مراسم یادبود ستارخان بازداشت شدند

25 آبان 1387, بوسيله ى اردوان
طبق اخبار رسیده در مراسم یادبود “ستارخان” در شاه عبدالعظیم در تهران تعدادی از فعالان آذری شرکت کننده بازداشت شده اند.
از جمله این افراد عبدالله عباسی جوان، استاد دانشگاه شهید رجایی و حسین حسینی دانشجوی دانشگاه اردبیل و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه رازی کرمانشاه، هستند.
گفتنی است از محل نگهداری بازداشت شدگان تاکنون اطلاعی در دست نیست. اسامی سایر بازداشت شدگان متعاقبا اعلام خواهد شد.
کمیته گزارشگران حقوق بشر



اطلاعیه سازمان عفو بین الملل در خصوص آخرین وضعیت «عباس لسانی»، فعال مدنی برجسته آذربایجانی

24 آبان 1387, بوسيله ى دیاکو

در سايت ببينيد : سلام دمکرات

سازمان عفو بين الملل روز پنج شنبه ۱۳ ماه نوامبر، با انتشار اطلاعیه ای به تشریح آخرین وضعيت عباس لسانی از فعالان مدافع حقوق آذربایجانیها در ایران، پرداخته است.
متن ترجمه شده این بیانیه به شرح زیر است : AI Index: MDE
13/167/2008
عمومی
۱۳ نوامبر ۲۰۰۸
اطلاعات بيشتر در خصوص (MDE 13/050/2008, 17 March 2008) UA 74/08 زنداني عقيده/شکنجه - ايران عباس لساني – فعال آذربایجانی
زنداني عقيده، عباس لساني، پس از تحمل سي ماه زندان ناشي از دو مجازات پي در پي خود، روز ۲۹ اکتبر ۲۰۰۸ از زندان يزد واقع در مرکز ايران آزاد گرديد.
عباس لساني فعال برجسته مدافع حقوق اقليت آذربایجانی هاي ايران، به دليل مشارکت در تظاهرات آذربایجاني ها در ماه مه ۲۰۰۶ ( خرداد ۱۳۸۵) در زادگاه خود اردبيل، محکوم به ۱۸ ماه زندان و ۵۰ ضربه شلاق شده بود. اين تظاهرات براي اعتراض به کاريکاتور منتشره در يک روزنامه ايراني بود که به نظر خيلي از آذربایجاني ها توهين آميز بود. محکوميت وي در اکتبر ۲۰۰۶ در مرحله استيناف تائيد گرديد. مجازات شلاق در مورد وی به مورد اجرا در نيامده است.
محکوميت دوم عباس لساني که براي يک سال زندان بوده و در ماه اوت ۲۰۰۶ صادر و بعدا در مرحله استيناف تائيد گرديده بود، در ارتباط با شرکت وي در يک تجمع مسالمت آميز فرهنگي در قلعه بابک در سال ۲۰۰۳ بود. در آوريل ۲۰۰۸ وي همچنين توسط دادگاهي در تبريز، شمال غرب ايران، به جريمه اي برابر با پنجاه هزار تومان (معادل ۱۲۵،۵۰ دلار آمريکا) محکوم گرديد. اتهام وي "برهم زدن نظم عمومي" در جريان تجمع ديگري در تبريز در ماه ژوئن ۲۰۰۵ بود.
در طول مدت زندان، عباس لساني به چندين مورد اعتصاب غذا از جمله در اعتراض به انتقال وي به زندان يزد و سوء رفتار با وي اقدام نمود. بدنبال آن وي از امتیاز مرخصي موقت از زندان که در سيستم ايران معمول است محروم گرديد.
در هفتم اکتبر ۲۰۰۸، عباس لساني به دفتر اداره اطلاعات در يزد برده شده و بمدت ۱۰ ساعت در خصوص برنامه هاي وي پس از آزادي از زندان مورد بازجوئي قرار گرفت. چند روز مانده به آزادي وي، دادستان کل و اداره اطلاعات اردبيل خانواده عباس لساني را تهديد کردند که اگر وي در هر گونه رويداد و حرکتی در هر شهر آذربایجان شرکت نمايد مجددا دستگير خواهد شد.
هيچ گونه اقدام ديگري لازم نيست. با تشکر زياد از همه آنها که درخواست فرستادند.
لینک اصلی بیانیه: http://www.amnesty.org/en/library/info/MDE13/167/2008/en

Saturday, October 4, 2008

اخبار کارگری

اخبار کارگری
کنترل دفتر مرکزی شرکت لاستیک البرز همچنان در اختیار کارگران این کارخانه است(همراه با گزارش تصویری)
بر اساس گزارشهای دریافتی توسط اتحادیه آزاد کارگران ایران، کارگران لاستیک البرز از روز دوشنبه اول مهر ماه عوامل کارفرما را از دفتر مرکزی شرکت بیرون کردند و با در اختیار گرفتن آن، دو نفر نگهبان در سه شیفت در آنجا مستقر نمودند.
بر اساس این گزارش دیشب عوامل کارفرما به همراه یک مامور مسلح ملبس به اونیفورم نیروی انتظامی به دفتر مرکزی شرکت هجوم برده و و با حمله به نگهبانان وارد دفتر مدیر عامل شده و برخی اسناد مهم شرکت را با خود برده اند.
بدنبال پخش این خبر امروز صد نفر از کارگران لاستیک البرز به دفتر مرکزی آمده و ضمن نصب پارچه نوشته هایی بر سر در دفتر مرکزی شرکت (مشرف به خیابان آزادی) در آنجا مستقر شدند تا بر کنترل خود بیافزایند. همگی این کارگران در حال حاضر و بصورت شبانه روزی در دفتر مرکزی شرکت مستقر شده اند.
بنا بر برخی گفته ها سهم کارفرمای اصلی لاستیک البرز با پیگیریهای این کارگران به زیر 50 درصد کاهش یافته و قرار است بزودی مدیریت جدیدی اداره شرکت را بدست گیرد و این مدیریت ضمن به راه انداختن کارخانه بودجه دو میلیاردی اختصاص یافته به دستمزد کارگران را به آنها پرداخت نماید.

اتحادیه آزاد کارگران 7/7/87
www.ettehadeh.com
ایمیل: k.ekhraji@gmail.com
فاکس: 02144514795

اخبار کارگری

اعلام آمادگی کارگران کارخانجات تولیدی تهران برای تصرف کارخانه

« آنچه تا امروز كارخانه را نگه داشته است استقامت و مقاومت ما كارگران است .ما اولتیماتم داده ایم كه اگر قرار باشد اقدامی برای راه اندازی كارخانه از طرف "خرسند" ( مدیر عامل ) انجام نشود خودمان كارخانه را به دست خواهیم گرفت »
کلام فوق بیان شفاف و قاطع اعلام آمادگی کارگران کارخانجات تولیدی تهران برای تصرف کارخانه و به دست گرفتن برنامه ریزی کار و تولید است. این مؤسسه بزرگ تولیدی مدت هاست که جمعیت کثیر کارگران را سرگردان ساخته است. مدیر عامل شرکت طرحی برای اخراج و بیکارسازی وسیع توده های کارگر تنظیم کرده است. او چند بار اعلام کرده است که هر چه زودتر شمار کارگران را به صورت چشمگیر کم می کند و به صد نفر کاهش خواهد داد. بخش دوم طرح و نقشه او چنان که خودش تشریح و تأکید کرده است اخراج کلیه کارگران و انتقال کل سرمایه های کارخانه به حوزه تأسیس ساختمان و بساز و بفروشی است. او می گوید از طریق فروش زمین کارخانه چند صد میلیارد تومان یکراست به چنگ خواهد آورد و این سرمایه عظیم را در پرسودترین حوزه ها از جمله بخش ساختمان سرمایه گذاری خواهد کرد. خرسند مصمم است که همه این طرح ها را یکی پس از دیگری به اجرا گذارد. او به صراحت اعتراف می کند که مشکلات سر راهش فقط برنامه ریزی موفق اخراج کلیه کارگران رسمی دارای سابقه های بسیار طولانی کار است. با انجام این کار بدون هیچ درد سر تمامی کارگران قراردادی را هم بیکار می سازد و سایر بخش های طرح را به اجرا می گذارد. کارگران کارخانجات تولیدی تهران وقوع این رویدادها و اجرای این نقشه ها را به منزله سقوط خویش و کل افراد خانواده هایشان در باتلاق بیکاری و گرسنگی و مرگ ذلت بار ناشی از فقر می بینند. آنان در قبال این توطئه ها و جنایات یکصدا به خرسند اخطار کرده اند که یا کارخانه را راه اندازد و اشتغال همه کارگران را تضمین کند و یا درغیراین صورت خودشان اقدام به تصرف کارخانه و به دست گرفتن برنامه ریزی کار و تولید خواهند کرد.
ما عزم مصمم کارگران کارخانجات تولیدی تهران برای تصرف کارخانه و اداره امور تولید را ارج می گذاریم و تحسین می کنیم. به نظر ما این تنها راه حلی است که اینک در پیش پای کارگران این کارخانه و تمامی کارخانه های دیگر درحال تعطیل قرار دارد. پیشبرد موفق این مبارزه البته در گرو تدارک کافی و تحقق تمامی پیش شرط های لازم است. سازمانیابی شورایی کارگران نخستین حلقه این تدارک است. باید به صورت شورایی خود را متشکل کنیم. تصرف کارخانه بی گمان با تهاجم سبعانه دولت سرمایه داری مواجه خواهد گردید. برای درهم شکستن این تهاجم به نیروی کافی و به حمایت همزنجیران خویش به ویژه در مراکز کلیدی و استراتژیک کار و تولید نیازداریم. از همین رو باید به سوی کارگران کارخانه ها و مراکز دیگر و در گام نخست کارگران حمل و نقل، نفت، گاز، آب و برق، خودروسازی ها، معلمان مدارس، پرستاران برویم. باید دست اتحاد همه این همسرنوشتان را فشار دهیم و از آن ها برای پشتیبانی از مبارزات مان استمداد کنیم. باید از آنان بخواهیم که به نوبه خود به صورت سازمان یافته و شورایی و ضد سرمایه داری از ما حمایت کنند. اداره امور کارخانه نیازمند دسترسی به مواد اولیه و وسایل تولید و سایر مصالح کار است. ما باید بتوانیم دولت سرمایه داری را مجبور کنیم تا کلیه این ملزومات را به صورت کاملاً رایگان در اختیار ما قرار دهد. این کار نیز در گرو صف آرایی سازمان یافته و متحد و شورایی ما و توده وسیع همزنجیر ما در مقابل سرمایه و برای اعمال قدرت علیه نظام سرمایه داری است.
همزنجیران!
بی تردید موفقیت ما در این پیکار اجباری سرنوشت ساز به عبور از تمامی این گذرگاه های سخت گره خورده است. اما فراموش نکنیم که ما قدرت و ظرفیت این عبور موفق را داریم. ما قادر به حل تمامی این معضلات و تنگناها هستیم. ما می توانیم همه مشکلات را با سرپنجه تدبیر و اراده آهنین طبقاتی، با توسل به قدرت لایزال توده های طبقه خود و بر بستر سازمانیابی سراسری شورایی ضد سرمایه داری خویش حل و فصل کنیم. در پیچ و خم جدال ممکن است دولت سرمایه داری به ما پیشنهاد کند که در قبال تصرف کارخانه و تأمین مواد اولیه و مصالح کار از دولت وام بگیریم. این یکی از بزرگ ترین دام هایی است که سرمایه داران و دولت آن ها بر سر راه مبارزات ما پهن خواهند کرد. هر نوع ابراز تمایل به چنین پیشنهادی در حکم شکست محتوم مبارزه ما خواهد بود. پرداخت بدهی ها با بهره های کلان اصلاً در استطاعت ما نیست. سخن صریع و محکم و مستدل ما در برابر این نوع دام ها فقط این خواهد بود که کارخانجات تولیدی تهران، تمامی سرمایه های آن به علاوه میلیون ها برابر این حجم سرمایه را همه و همه ما تولید کرده ایم. ما خالقان واقعی کل سرمایه ها هستیم. بنابراین، طبیعی است که مصالح و مواد و ملزومات کار که ما خود آن ها را تولید کرده ایم به صورت کاملا رایگان در اختیار شورای کارگری ما قرار گیرد. پیروزی از آن ماست. این پیروزی ساده و آسان به دست نمی آید. اما به طور قطع امکان پذیر است.
کارگران علیه سرمایه متشکل شویم !
برای جلوگیری از بیکاری، کارخانه های درمعرض تعطیل را به تصرف خود درآوریم !
کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری (منطقه تهران)
12 مهر 87
www.hamaahangi.com
hamaahangi@gmail.com

Thursday, October 2, 2008

در باره شوراهای کارگری -منبع:تریبون چپ




بهمن 1386

ازمجموعه آموزشهای کارگری درباره شوراهاي كارگري

مدتي است كه ايده شوراي كارگران از طرف بسياري از عناصر و گروه هاي مبارز مطرح مي گردد . اين ايده به طرق گوناگون و براي شرايط فرضي متفاوت و با عملكردهاي مختلف طرح شده و بحث هايي را دامن زده است(پيش از اين و در اوايل قيام بهمن نيز اين موضوع مطرح بود كه پس از مدتي با تغيير شرايط سياسي و اجتماعي به محاق فراموشي سپرده شد. در اين مطلب به بعضي از مطالب آن زمان نيز اشاره مي شود). چون مساله شورا به صورت يك طرح جامع و منسجم ارائه نشده و حتي داراي تعريف واحدي براي عناصر مبلغش نيست لازم است به چند اصل توجه شود :شوراي انقلابي كارگري چيست ؟ چه عملكردهايي دارد ؟ تحت چه شرايطي و در كدام مرحله از مبارزات خلق و پرولتاريا به وجود مي آيد ؟ به چه ضرورت هايي بايد پاسخ دهد ؟ و رابطه اش با مبارزات ديگر اقشار و طبقات خلق چيست ؟شوراي انقلابي كارگران سازمان سياسي و يكي از انواع تشكل هاي رزمنده طبقه كارگر است كه داراي مشخصات زير مي باشد .1-شوراها براي مبارزه قهر آميز به وجود مي آيند . پرولتاريا و خلق در ادامه مبارزه سياسي خود در مرحله خاصي كه دوران برآمد انقلابي جامعه است و شرايط انقلابي ايجاد مي گردد مسلح شده و قهر انقلابي را در دستور كار قرار مي دهد اين قهر مي تواند خود را به شكل شورا نمايان سازد .2-شورا مستقيما مساله تشكيل قدرت به عنوان نطفه حكومت انقلابي و تصرف قدرت حاكم را مطرح مي كند خود سازمان اصلي اعمال هژموني طبقه كارگر است . به اين جهت به درهم شكستن حاكميت موجود مي پردازد و بعد پس از پيروزي اعمال حاكميت مي نمايد،‌پس سازمان هايي كه مساله تصرف قدرت را مطرح نمي كنند شوراي انقلابي كارگران خوانده نمي شوند .امكان همزيستي بين شوراها و حكومت طبقات استثمارگر وجود ندارد :بايد يكي از دو شق باشد . يا حكومت عادي بورژوازي كه در اين صورت شوراهاي نمايندگان دهقانان ، كارگران ،سربازان و ديگر شوراها لزومي نخواهند داشت و بساط آنها را يا آن ژنرال هاي ضد انقلابي برخواهند چيد كه زمام امور ارتش را به دست دارند و هيچ اعتنايي به سخنراني ... وزير نمي كنند . ويا اينكه خود به طرز ننگيني نابود مي شوند . راه ديگري براي اين موسسات كه نه مي توانند به قهقرا روند و نه مي توانند در جاي خود بايستند بلكه فقط در صورت پيشروي به حيات خود ادامه دهند ،‌وجود ندارد . لنين ،‌سخنراني در نخستين كنگره كشوري شوراهاي نمايندگي كارگران و سربازان ،3-شوراها به نيروي خود متكي اند ،مشروعيت انقلابي دارند نه مشروعيت قانوني . شوراها خود را تحميل مي كنند و با قانون موجود به نبرد بر مي خيزند و خود را قانون موجود مي شناسند ،‌و نيروي مخالف را با تكيه بر نيروي خود منهدم مي سازد . لنين اولين مشخصه شوراها را چنين برمي شمارد :منبع قدرت ، قانوني نيست كه قبلا در پارلمان مورد بحث قرار گرفته وبه تصويب آن رسيده باشد بلكه به ابتكار مستقيم توده هاي مردم و در محل ها و به اصطلاح رايج « تصرف» مستقيم است . لنين درباره قدرت دوگانه 4-شوراها حرفه اي و صنفي نيستند بلكه امر همه خلق را در پيش رو دارند و به متشكل كردن همه خلق مي پردازند . سنديكاها بر پايه دفاع از منافع صنفي اقتصادي شكل مي گيرد و در رشد خود به سازمان هاي وسيع و گسترده منطقه اي و سراسري ، اتحاديه و كنفدراسيوم تبديل مي گردند . در حاليكه شوراها با به وجود آمدن درك لزوم وحدت طبقه كارگر و رنجبران آغاز به شكل گيري مي كند . به اين جهت سنديكاهاي صنفي قسمتي ، و منطقه اي جدا از سنديكاهاي ديگر و صنف هاي ديگر و كارخانه هاي ديگر مي تواند وجود داشته باشد در حاليكه چنين شوراهايي نمي توانند به وجود بيايند و به حيات خود ادامه دهند چون شورا حاكميت را مطرح مي سازد و به طرف ايجاد دولت پيش مي رود وحدت همه طبقه و وحدت همه اركان هاي خلق در دستور قرار مي گيرد . شوراي نمايندگان كارگران سازماني است متعلق به كارگران اين شورا نطفه دولت كارگري و نماينده منافع قاطبه توده هاي تهيدست اهالي يعني نه وهم جمعيت كشور است ...برنامه جنگي انقلاب پرولتري ،‌لنين 5-شورا با هويتي مستقل از حزب سازماني است عيني كه داراي قوانين خاص خود است و ضرورتا زير رهبري حزب طبقه كارگر قرار ندارند و مثل هر سازمان مبارزاتي پرولتري مي تواند محمل ارتباط حزب با عناصر فعال و توده هاي پرولتر و ساير زحمت كشان باشد . حزب مي تواند از اين طريق هژموني خود را بر كل جنبش اعمال نمايد .شوراها در آسمان ها شكل نمي گيرند ،‌در جريان مبارزه روزمره خلق ايجاد شده و عمل مي نمايد. به اين جهت بررسي شوراها نمي تواند و نبايد به طور مجرد انجام گيرد . لازمه مطرح كردن شورا تحليل شرايط جامعه ،‌تشخيص برآمد و سمت اصلي مبارزات انقلابي خلق و چگونگي عملكرد شورا در رابطه با پيش بيني آينده است . فقط به اين طريق است كه مي توان جنبش را ارتقا داد و به پيش راند . در اين نوشته به آن مشخصات جامعه جاي جاي اشاره مي شود كه به مساله شورا مستقيما مربوط باشد .«شوراهاي انقلابي كارگران » با تعاريف گوناگون مطرح شده اند و محتواهاي متفاوت تحت نام شورا قرار گرفته و مضامين و عملكردهاي مختلف با يكديگر درهم شده اند . لازم است اين تعاريف و محتواها را جدا كرده و با هريك برخورد مشخص نماييم . شوراها با مضامين زير مطرح مي گردند :1- شوراي هماهنگي يا شوراي موسس سنديكا2- سنديكا (شورا يا مضمون و عملكرد سنديكايي )3- با عملكرد كنترل توليد بدون اعمال حاكميت سياسي 4- شورا به مثابه اركان قدرت1- «شوراي هماهنگي »يا «هيئت موسس» به جاي شوراي انقلابي. در اينجا شورا صرفا به معني مشورت به كار گرفته مي شود . حال آنكه شوراي كارگران داراي مضمون خاص و سياسي است. به عملكرد شوراي هماهنگي (مشورتي) به روشني در نشريه «شوراي هماهنگي جمعي از كارگران كارخانجات تبريز شماره (1) اشاره شده است(منتشره در سال 1357). در قسمت پيشنهادات آمده :در اغلب كارخانه هاي شهر كميته هايي به اسامي مختلف ولي در عمل كميته هاي هماهنگي تشكيل شده است .در اين شوراها يا درست تر در اين هيئت هاي موسس سنديكا نه مسلح كردن كارگران مطرح است و نه گرفتن قدرت سياسي و تحميل آن بلكه همچنانكه همين كارگران در دنباله پيشنهادات خود ارائه كرده اند هدف تشكيل سنديكا مي باشد :يكي از خواسته هاي مهم كارگران تشكيل اتحاديه ها و سنديكاهاي واقعي كارگران است . «شورا» وظيفه دارد در اين مورد تدارك سالم ترين انتخابات را براي تشكيل سازمان هاي قانوني فراهم سازد . بي توجهي به مضمون خاص و سياسي شورا در اعلاميه اي به عنوان « درخواست كارگران از دولت انقلاب» به امضاي «‌شوراي موسس اتحاديه كارگران ايران »ديده مي شود :ما انقلاب كرديم تا شوراي كارگران را به جاي سنديكاي وابسته به وزارت كار سابق برپا داريم . شورايي كه از بهترين ... انتخاب شود ... لذا ما از دولت مي خواهيم .به رسميت شناختن شوراي كارگران كه در آينده نزديك تشكيل خواهد شد . در خواست كارگران از دولت انقلاب . كارگر شماره 2ص11بقيه خواست ها نيز سنديكايي است . در اينجا تنها لغت شورا مي تواند مايه سرگرداني گردد . در حاليكه مطلب كاملا روشن است و به هيچ شكل نمي توان اين شورا را با شوراي انقلابي كارگران مشابه پنداشت و خود كارگران نيز چنين نكرده اند . شوراهاي هماهنگي اعتصابات نيز يك نوع كميته هماهنگي بودند و نمي توانستند نقش شوراهاي انقلابي را بازي كنند مگر آن كه در ادامه حيات خود و با تغيير شرايط و رشد مبارزات متناسب با نيازهاي جديد جنبش به شوراهاي انقلابي تحل مي يافتند . طي اعلاميه اي از ايجاد شوراها در كارخانه ها ،‌محلات ،‌ادارات ،مدارس و غيره قبل از قيام به عنوان اركان هاي قدرت توده اي نام برده شده و براي اعمال حاكميت پيشنهاد تشكيل چنين شوراهايي داده اما هيچ يك – جز كميته هاي محل – نه اركان قدرت و به خصوص قدرت سياسي بودند و نه مي توانستند جز با تحول دروني به اين اركان تبديل شوند . اينها توانايي هاي عملكرد سياسي داشتند اما اين توانايي به معني اعمال حاكميت سياسي نبوده است . در قسمت ديگر همين اعلاميه به خوبي مشخصات صنفي اين شورا ها روشن مي گردد و وجه تمايزشان با شوراهاي انقلابي آشكار مي شود . علت اينكه مي گوييم هر قشر و طبقه اي از توده هاي خلق شوراهاي انقلابي خود را تشكيل دهد از اين جهت است كه ... اما هركدام از آنها از نظر پيگيري در مبارزه و خواست هاي سياسي اقتصادي خود اختلافاتي دارند كه گاه بسيار عميق است . كارگران ،‌دهقانان ،‌معلمين ،دانشجويان ،‌كارمندان ،روحانيون مترقي و سرمايه داران ليبرال ملي و ... همه اقشار تحت فشار ... بنابراين هركدام از اين طبقات و اقشار بايد شوراهاي خاص خود را داشته باشند به طوريكه بتوانند از منافع و مصالح آنها چه از نظر سياسي و چه اقتصادي و صنفي دفاع نمايند . «پيش به سوي شوراهاي كارگري » و « شوراهاي كارگري را برپا داريم » از انتشارات سازمان پيكار 2- شورا با مضمون و عملكرد سنديكايي . در مواردي شوراهايي مطرح مي كردند كه داراي عملكرد سنديكايي مي باشند . مثلا در قطعنامه كارگران «نواسا» ( وابسته به آ.ا.گ) به خاطر اعتراض به اخراج عده اي از كارگران مي خوانيم 1- كليه حقوق و مزاياي عقب افتاده سال 57 بايد پرداخت شود 2- كارفرما حق ندارد بدون مشورت با شوراي كارگران كسي را اخراج كند . 3- طبق تشخيص شوراي كارگران افراد زايد بايد اخراج شوند 4- كليه كارگران اخراجي دو ماه اخير بايد به سر كار باز گردند 5- حقوق ايام بلاتكليفي بايد به كارگران اخراجي پرداخت شود .6- وراي كارگران بايد به هزينه هاي زايد شركت رسيدگي كند 7- در قراردادهاي كارخانه با شركت هاي ديگر شوراهاي كارگران بايد نظارت داشته باشند . «كارگر »شماره 2ص12اين خواست ها صرفا اقتصادي است و جز موارد 3و6و7 كه در قسمت ديگر به آن برخورد مي نماييم كاملا درون چارچوب فعاليت هاي سنديكايي مي گنجد و نه تنها مساله تصرف قدرت را در خود ندارد بلكه هيچ گونه خواست سياسي را نيز مطرح نمي كند . به اين جهت عنوان شورا نامي غير ضروري است كه به اين سازمان داده شده و براي تحليل آن نبايد به «شوراي كارگران » توجه كرد بلكه بايد به مسايل سنديكايي پرداخت و از اين زاويه مساله را ديد . اين تعابير محتملا از اينجا ناشي مي شود كه دركي محدود از مبارزات سنديكايي وجود دارد و دامنه عملكرد سنديكا را به امور صنفي محدود مي كند . پاره اي از توانايي هاي سنديكا را تنها در حيطه عمل شورا درك كرده و از هر جا كه سنديكا پا از خواسته هاي معمولي (معمولي در سال هاي اخير كشور ما )فراتر مي گذارد ديگر نمي پذيرد كه اين خواسته ها خواست هاي واقعي سنديكايي است . در پاسخ به سخنراني فروهر چنين مي گويند :به علاوه وزير كار وعده مي دهد كه در بسياري از كارهاي مشورتي و اجرايي تا بالاترين ستوه وزارت كار كارگران را دخالت خواهند داد « به نظر ما چنين نظارتي بايد حتما از طريق شوراها انجام گيرد »اين امور در حيطه قدرت سنديكا و كنفدراسيون كارگري است . در حاليكه اينان عملكرد سنديكا را صرفا برآوردن خواسته هاي صنفي و اقتصادي كارگران مي شناسند و يا همواره سنديكا و هر سنديكايي را زرد مي انگارند :سنديكاي كارگر كارش صرفا مبارزه در جهت برآوردن خواسته هاي صنفي و اقتصادي كارگران است ... شوراهاي كارگري هم در جهت منافع و خواست ها سياسي كارگران مبارزه مي كند و هم در جهت منافع و خواست هاي صنفي كارگران .كارگر به پيش شماره 2ص5در حاليكه مي دانيم – سنديكاها صرفا در جهت برآوردن خواسته هاي صنفي و اقتصادي كارگران اقدام نمي كند و اين تنها با ديد تريديونيستي به سنديكا نگاه كردن است و با همين اشتباه است كه براي خواستهاي سياسي كارگران به سازماني نظير شورا نياز مي افتد .كارگر براي امور صنفي خودشان سنديكاهاي واقعيشان را نيز به وجود مياورند ولي اكنون كارگران به سمت شوراهاي كارگري روي مي آورند زيرا شورا امكاني به وجود مي آورد تا آنها بتوانندگوشه يي از حقوق سياسيشان را بستانند . تجربه مبارزاتي سنديكايي كارگران در ايران و جهان نشان داده كه با سياسي شدن پرولتاريا و در زمان اوج گيري مبارزات خلق سنديكا همچون يكي از مراكر كارگري بالاجبار سياسي خواهد شد و به پاسخگويي به مسائل سياسي به همان وسعت و عمق مسائل سياسي كه حزب طبقه كارگر مي تواند وبايد مطرح كند نيست به خصوص در شرايط ايران كه هر حركت كارگري با عكس العمل دستگاه حاكم روبرو مي شود . اين مبارزات سمت سياسي به خود مي گيرد . اين مطلب در سخنراني يكي از كارگران نفت به اين صورت بيان شده :... ولي هركجا كه تجمع كارگري و به دنبال آن خواست هاي صنفي و اختلاف با كارفرما وجودداشت و در نتيجه تشكيلات كارگري به وجود آيد و اعتصاب كارگري دربر بگيرد سر و كله « پليس ويژه» براي سركوب كارگران هم پيدا مي شود . اين پليس در جاهاي مختلف اسم هاي مختلف داشت و در محيط كار به نام «حفاظت» ظاهر مي شود . در خارج از محيط كار به نام «نيروهاي امنيتي» ظاهر مي شود . ما هم به خوبي وظيفه اين «پليس ويژه» را با گوشت و پوست و استخوان خوددرك كرده بوديم ... بنا برآنچه كه در ابتدا گفته شد نتيجه مي گيريم سنديكا علاوه بر يك سازمان صنفي سياسي نيز مي باشد .چنانكه مي دانيم شوراها نه براي گرفتن «گوشه اي از حقوق سياسي »درست مي شود و نه مي تواند چنين كند . شوراها به طرف تصرف قدرت دولتي مي روند و حكومت خود را مستقر مي سازند و همه حقوق خود را به دست مي آورند .شوراها آن نوع دولتي را احيا مي كنند كه كمون پاريس آن را طرح مي ريخت و ماركس آن را «سرانجام شكل سياسي كشف شده اي كه قادر است رهايي اقتصادي رنجبران را عملي سازد »ناميده .لنين /وظايف پرولتاريا در انقلاباشكال ديگري كه در اينجا به چشم ميخورد روشن نبودن مساله حدود مبارزه سياسي در يك نظام با پذيرش عملي آن نظام – مبارزه يي كه سنديكا در شرايطي مي تواند به آن دست بزند –و مبارزه براي انهدام نظام موجود و تصرف قدرت است . اين هر دو مبارزه سياسي است قسمتي از اولي در كادر سنديكا قابل اجراست وشورا عملا دومي را مطرح مي كند . به اين جهت شوراهاي پيشنهادي اعلاميه «شوراهاي كارگران را برپا داريم » در كادر سنديكايي مي گنجد . اين اعلاميه وقتي وظايف كميته هاي شورا را مي شمارد نامي هم از كميته نظامي يا ندارك كار نظامي نمي برد كه نشانه پذيرش مبارزه قهرآميز است و وظايف كميته سياسي را نيز چنين مي داند . كميته سياسي : ‌اين كميته مهمترين كميته هاي شوراست و وظيفه آن بالا بردن آگاهي سياسي كارگران به وسيله انجام سخنراني ها پخش و نشر اعلاميه و جزوه و ... مي باشد . اين كميته با ترتيب دادن جلسات كارگران را با اوضاع سياسي و اجتماعي جامعه آشنا ساخته و رويدادهاي جامعه را براي آنها تفسير مي نمايد . افراد اين كميته مي توانند در اين مورد از ... كمك بگيرند . اين خواست ها مطلقا كمتر از خواست ها و برنامه سياسي شوراها است كه اتكا به قدرت و تصرف قدرت را اعمال مي نمايند . براي متشكل كردن كارگران از هر اركاني كه مي تواند كارگران را متشكل كند بايد استفاده كرد حتي سازمان هايي كه مي توانند تا عقب مانده ترين لايه هاي كارگري را در خود جاي دهد مي بايست مورد استفاده قرار گيرد . اين مراكز توده اي را با مركز پليسي نبايد اشتباه كرد . سنديكا نيز يكي از همين مراكز است نفي رهبري زرد يا قلابي سنديكا نبايد نفي خود سنديكا و مبارزات سنديكايي واقعي باشد . بی تردید گرایشاتی برای محدود کردن سندیکا و منحصر کردن کارش در چارچوب صنفی ایجاد خواهد شد(در حال حاضر اساسا با ايجاد سنديكا هاي مستقل از دولت مخالفت مي شود) . اما این دقیقا سطح آگاهی ، تجربه عملی و قدرت پرولتاریاست که جای واقعی سندیکا را در پهنه مبارزه طبقاتی روشن خواهد کرد . طرح شورا با مضمون و محتوای سندیکایی درست نیست و در شرایط حاضر سبب می گردد که در مقابل ارکانی که باید فعالیت های سندیکایی داشته باشد واکنش بیش از اندازه (نسبت به سندیکا )ایجاد گردد و حتی کار سندیکایی را نیز به عقب بیاندازد . « طرح شورا» بدون آنکه پشتوانه عملی داشته باشد و از طر ف توده های کارگر حمایت شود در اوايل انقلاب سبب شد که کار ایجاد شوراهای اسلامی تسریع گشته و مقاومت بیش از اندازه دستگاه حاکم به دلیل سیاسی تر بودن با یه دلیل خطرناک بودن شوراهای مطرح شده برای نظم موجودنبود( زیرا این شوراها خواست های سندیکایی مطرح می کندد ) بلکه به دلیل بار ذهنی و تعاریف شناخته شده تاریخی شوراهاست که با مبارزه طلبیدن قدرت حاکم ، این قدرت را در مقابل خود قرار می دهد . 3- شورا با عملکرد کنترل تولید بدون اعمال حاکمیت سیاسی : این شورا به طرق مختلف بدون صحبت از قدرت سیاسی و گاهی با صحبت از قدرت سیاسی بدون آن که مساله تصرف آن مطرح باشد ، ارائه شده است . مثلا :ما سعی میکنیم کارخانه مان را چه کارفرما باشد وچه کارفرما نباشد طوری اداره کنیم که هم تولید آن از سال های قبل بیشتر باشد و هم سود بیشتر نصیب کارگران گردد . ما اعضای شورای انقلابی کارگران سعی می کنیم آن قدر در راه منافع طبقه کارگر گام برداریم تا کارگران به خواست اصلی خود که اداره کارخانه به دست کارگر و پایان بهره کشی کارفرما از دست کارگر باشد برسد . ما نمایندگان واقعی کارگران مسئولیم که با پشتیبانی یک پارچه طبقه کارگر خواست های آنان را از کارفرما بگیریم . از سخنرانی یکی از کارگران عضو شورای کارگری کارخانه آرد و در اجتماع کارگری –دانشجویی و یا در تحصن کارگران در کارخانه جنرال صنعتی :« ... کارگران تصمیم گرفتند که امور کارخانه را خود به عهده بگیرند حالا خبردار شده ایم که کارگران سرانجام روز 28 بهمن کارخانه را به راه انداختند و با انتخاب یک شورای کارگری تصمیم گرفتند که – کارخانه را خودشان اداره کنند . در حال حاضر دو مشکل بر سر راه کارگران است . یکی اینکه مواد اولیه کمیاب است و دوم اینکه در صندوق کارخانه پول پیدا نمی شود .» کارگر شماره 1 ص 19 « کارگران کارخانه با یک تشکیل شورای کارگری کنترل کارخانه را به دست گرفته ،عواید کارخانه پیش از همه صرف پرداخت حقوق عقب افتاده کارگران می شود . سپس بنا به ضوابطی بدهی های شرکت پرداخت می گردد . » خبر شماره 7روز 28 بهمن ماه کارگران و کارمندان کارخانه تراکتور سازی تبریز به عنوان اعتراض به اعمال ضد کارگری مدیر عامل ... دست به اعتصاب زدند ... در تمام قسمت های کارخانه شوراهای قسمتی تشکیل دادند و به زودی شورای عالی کارخانه را ایجاد خواهند کرد ... هدف ... کنترل تولید کارخانه و نظارت بر فروش و واردات آن خواهد بود در ضمن کارگران خواستارند که حقوق عقب مانده شان پرداخت شود . خبر شماره 5یا :شوراهای کارگری از نظر ما می تواند ارکان اعمال قدرت طبقه کارگر در کارخانه ها باشد که در زمان اعتلای جنبش و ضعف حکومت تشکیل می شود و در صورت ادامه و پیروزی انقلاب وظیفه اداره و نظارت بر تمام فعالیت های کارخانجات را به عهده می گیرند . تحلیلی کوتاه از : اوضاع سیاسی و وظایف ما این نوع شوراها در شرایطی که پرولتاریا نتواند مستقیما با تکیه بر قدرت خود ، قدرت سیاسی را به دست گیرد همچون وصله ناجور زاید و اضافی در سیستم اقتصادی سرمایه داری خواهد بود که مورد سرکوب قرار خواهد گرفت و بر فرض محال در صورت موفقیت خود به یک شرکت تعاونی سرمایه داری تبدیل خواهد شد که نهایتا می تواند منافع محدود یک کارخانه یا یک صنف و یا حتی بخش کوچکی از کارگران را فراهم نموده و عملا آن ها را مالک ابزار تولید واحدهای خود کند بدون این که به طور کلی ابزار تولید را اجتماعی سازد .این نوع شورا نمی تواند به مسایل سیاسی در سطح جامعه پاسخ گوید و در درون خود تضاد آشکار منافع قسمتی از جامعه را در برابر قسمت های دیگر دارد ، از جمله منافع کارگران را جدا از منافع دیگر زحمت کشان قرار خواهد داد و عملا منجر به شکاف در بین خود طبقه و بین پرولتاریا با دیگر طبقات زحمتکش خواهد شد .طیف ایده شورا با عملکرد کنترل تولید می تواند به طور متنوعی بررسی و طرح شود ، همچون خرید مواد خام ، تعیین قیمت کالا یا قیمت فروش ، مدیریت بر کارخانه ، توزیع و فروش کالا ، ارتباط با شبکه های بانکی ... در شرایط استقرار حکومت غیر پرولتری و غیر خلقی تحقق موارد فوق غیر ممکن است و چنان که دیده شده کنترل تولید در کارخانه هایی به کارگران واگذار شده که ضرر می کردند و یا نمونه جنرال صنعتی . اگر شوراها در همه جا تشکیل نشوند و همه قدرت را به خود اختصاص ندهند منجر به شکست می شود . اگر با خوش خیالی باور کنیم که اجرا شود ، عملا منجر به رفاه همان شورا یا حداکثر صنف می گردد که بعد بخشی از پرولتاریا را از کل طبقه و دیگر زحمت کشان جدا می سازد . باید دید شوراها از این نوع در کدام کارخانه و واحد تولیدی میتواند عملی شود . مسلما در واحدهای بزرگ و متشکل ،و می دانیم که ستون فقرات پرولتاریایی کارگران همین واحدها هستند . اگر کنترل تولید در این واحدها عملی شود و موفق باشد عملا این بخش از پرولتاریا یعنی هسته مرکزی پرولتاریای ایران را به ورطه اکونومیسم خواهد کشاند و در نهایت در واحدهایی که به تعاون یهای تولید شباهت خواهند داشت ، محصورشان خواهد کرد . بنابراین پرولتاریای عقب مانده از نظر تشکیلاتی و آگاهی ایران را از رهبری این بخش از برادران آگاه خود محروم خواهد ساخت . در این زمینه مثالی از گرایشی در مقاله ای به نام «مساله جنوب » قابل ذکر است که می گوید دولت سرمایه داران در شمال ایتالیا در میلان و تورین به کارگران پیشنهاد کردند که خودشان در تولید نظارت کنند و حتی در سود آن سهیم باشند و این نقشه ای بود برای جداکردن پرولتاریای صنعتی شمال از دهقانان و زحمت کشان جنوب و در نهایت از سیاست در اینجا بی مناسبت نیست که اختصاص درآمد یک روز نفت به کارگران نفت را مورد توجه قرار دهیم که در واقع چرب کردن سبیل کارگران نفت ، این قهرمانان قیام بهمن و جدا کردن آنان از بقیه برادران غیر متشکلشان بود. باید توجه کرد که حتی اگر امکان کنترل تولید بدون اعمال حاکمیت سیاسی در واحدهایی عملی شود ، سود حاصل ا زعملکرد شوراها به دولت خلقی بر نمی گردد تا از طریق شبکه های مختلف سازمان های دولتی در خدمت تمام زحمت کشان و تمام خلق و جامعه قرار گیرد . در جامعه ما به علت عدم وجود چنین دولتی این سود همچون سود یک واحد معین و مشخص به بخشی از طبقه بر می گردد که نهایتا آنان را فربه می کند . این بازگشت سود با دولت غیر خلقی در تضاد قرار گرفته و قابل تحمل برای سرمایه داری نخواهد بود . نتیجتا مجبور است نهادهای خود را ایجاد کرده به سیاست به سبک سرمایه داری خاصی متوسل شود . در این صورت یا باید با دولت حاکم سرمایه داری ادغام شود و یا منهدم گردد . تاریخ نشان نداده که دو دولت از یک جنس و یک عملکرد اقتصادی در جامعه واحدی وجود داشته باشد . 4-شورا به مثابه ارکان قدرت پرولتاریا « شورای انقلابی کارگران »حتی وقتی تعریف ، عملکرد و مضمون شورا درست مطرح می گردد ، این شوراها بر شرایط مشخص امروز جامعه ما قابل انطباق نیست . به دلایل زیر :الف – در شرایط فعلی کارگران به علت فشار دیکتاتوری پراکنده اند و به تشکیلات صنفی خود دست نیافته اند و هنوز تجربه مبارزات صنفی – سیاسی ندارند(و از آن بدتر تجربيات تلخي از آغاز شكل گيري تشكل هاي كارگري در اوايل انقلاب دارند . و پس از آن نيز شوراهاي اسلامي كه نمايندگان دولت و كارفرما بودند نه كارگران )و در طی حركتهاي اخیر هرچند نقش تعیین کننده داشتند ، زیر هژمونی خرده بورژوازی قرار داشته نتوانستند چون یک نیروی مستقل در جنبش شرکت نماینده . این از یک طرف نشان سطح پایین آگاهی سوسیالیستی کارگران است و از طرف دیگر نشان وجود آگاهی سیاسی – آگاهی دموکراتیک .کارگران برای شرکت مستقیم در مبارزات انقلابی ، برای تشکیل شوراهای انقلابی باید مجهز به آگاهی سیاسی باشند ، آگاهی متناسب با عالی ترین سطح مبارزه سیاسی مبارزه قهر آمیز . در حالی که کارگران ما در زمان حاضر دارای این سطح از آگاهی نیستند . هنوز تنها خواست های اقتصادی مطرح می کنند . بهترین نمونه جلسات و تشكل هاي اخیر کارگران است در قطعنامه های صادر شده نشانه هایی از خواست های سیاسی نمی بینیم ، اما این نشانه ها با آن که نوید می دهند که یک مبارزه فعال صنفي آغاز شده و در رشد خود می تواند به شورا ها منجر شود ( اگر شرایط مساعد باشد ) اما به روشنی نشان دهنده این نیز هست که این خواست ها ، خواست های اکثریت کارگران نیست .وقتی هیچ سخنی از خواست های مشخص سیاسی در میان نیست ، وقتی تنها خواست های اقتصادی به عنوان خواست های کارگران مطرح می شود ، عملا هماهنگی خواست های سیاسی این کارگران ( که وجود ندارد ) با خواست های دیگر کارگران و به طریق اولی هماهنگی برای تحقق آنها مفهومی نخواهد داشت . این درست است که خواست های سیاسی باید هماهنگ شوند ، ولی ابتدا باید چنین خواست هایی به وجود بیایند سپس کم و بیش شکل گرفته پخته شوند ، تا بتوان از هماهنگ کردن آنها صحبت کرد .ب – شوراها در جریان مبارزه سیاسی طبقه کارگر و در مرحله عالی و اوج آن که مبارزه سیاسی به جنگ قهرآمیز منجر می گردد از درون مبارزه شکل می گیرد ، که بازتاب نیازمندی های تاریخی و مبارزات پرولتاریا است. در حالیکه ایده شوراهای انقلابی از طرف گروه ها و سازمان های بدون ارتباط گسترده با کارگران و بعضی عناصر پیشرو کارگر مطرح می گردد و نتیجه و برآیند مبارزات کارگران نیست . در درون طبقه کارگر نطفه نبسته و تحمیلی است . شوراهای موقت اعتصاب که طی مبارزات کارگران علیه امپریالیسم و استبداد شاه به وجود آمدند در برگیرنده نه تنها کارگران بلکه کلیه کارکنان واحد تولیدی و محصول شرایط مبارزه کوتاه مدت بودند . هرچند می توانستند با مساعد بودن شرایط و ادامه آن وضع به شوراهای انقلابی تبدیل گردند اما با تغييرشرایط و برآوردن شدن حداقل خواست های لحظه ای نقش تاریخی خود را به پایان رسانده پراکنده و ذوب شدند . کما اینکه در بسیاری از واحدهای کارگری که دارای شوراهای موقت اعتصابی بودند درصدد برپایی سندیکاهای واقعی بر آمدند كه آن نيز سرابي بيش نبود.پ- شوراهای کارگری به عنوان ارکان قدرت طبقه کارگر باید بتواند با تکیه بر قدرت نظامی خود ، مشروعیت انقلابی خود را به اثبات رسانده مصونیت مبارزاتی (سیاسی )خود را حفظ کند و در مقابل قدرت جنگی حاکم بایستد . در حالی که در هیچ یک از شوراهای پیشنهادی به این قهر انقلابی و تدارک آن اشاره نشده و تصرف قدرت را در نظر نمی گیرد و هیچ اشاره ای هم به کمیته نظامی نمی کنند .ت-شوراهای کارگری به عنوان مظهر قدرت پرولتاریا خود را تحمیل کرده ، قدرت را قهرا به چنگ می آورند ، نه طریق مذاکره و نه در صحبت با وزیر کار يا نمايندگان مجلس و دولت. شوراها آن گاه به مذاکره با قدرت مستقر می پردازند که به نیروی خود متکی باشند و نیروی مخالف نتواند آن ها را نادیده بگیرد ، گویا شوراها از طریق اجازه وزارت کار و از طریق گله و شکایت می خواهد شکل بگیرد .کارگران باید از دولت موقت بخواهند تا خواسته های انقلابی آنان و سایر طبقات و اقشار خلقی را برآورده نمایند . طبقه کارگر باید از دولت بخواهند تا به طریق انقلابی عمل نماید . حقوق دموکراتیک کارگران ، دهقانان ، سربازان و ... رعایت شود .تجربه شورا در کشورهای مختلف نشان داده که شورا در جایی می تواند به وجود آید که از طرف طبقات زحمتکش حاکمیت به مبارزه طلبیده شده باشد . پرولتاریا و دهقانان آن قدر قوی باشند که بدون مجوز قانونی و علیه مجوز قانونی بخواهند و بتوانند برای درهم شکستن قانون موجود متشکل شوند . به این علت است که لنین شوراها را در 1905 نطفه حکومت انقلابی می بیند و در 1917 راجع به آنها چنین می گوید :شورا آن چنان موسسه ایست که رد هیچ یک از کشورهای بورژوازی یا پارلمانی نوع عادی وجود نداشته و اصولا نمی تواند در کنار حکومت های نوع بورژوازی وجود داشته باشد . این آن نوع جدید و دموکراتیک تر دولت است که ما آن را در قطع نامه های حزبی خود جمهوری دموکراتیک دهقانی پرولتاریایی نامیده ایم که در آن یگانه قدرت حاکم باید متعلق به شوراها و نمایندگان کارگران و سربازان باشد . لنین ، نطق در نخستین کنگره کشوری شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان روسیه .ص475مساله ، مساله سهیم شدن در قدرت به صورت فرستادن نمایندگان به پارلمان یا مجلس موسسان یا حتی شورای انقلاب نیست . این نمایندگان باید بتواننند به نیروی خلق یا بخشی از خلق تکیه کنند . در غیر این صورت چند رای خواهند بود میان آرا بسیار این نوع نماینده فرستادن در ارکان های قانون گذاری و تصمیم گیری ، مشارکت در قدرت نیست . این در کادر حکومت غیر خلقی – نیز می گنجد و براساس سیستم مستقر ضربه مي زند و برایش نیز قابل پذيرش است . امتیازی است که می توان گرفت و تنها امتیازی نه شرکت در قدرت به خصوص در شرایط عدم وجود ستاد رهبری کننده پرولتاریا این امتیاز بسیار جزیی تر و محدود تر می گردد و این نمایندگان می توانند به عامل طبقات دیگر تبدیل شوند . ث- گفته می شود که : طرح مساله شورا با آن که چشم انداز عملی ندارد می تواند به کارگران آگاهی دهد و برای مراحل بعدی مفید واقع گردد .این چپ روی است . اساسا می بایست آن مسایلی در رابطه با مبارزات توده ها مطرح گردد که امکان پیروزی آن تقریبا حتمی باشد ، تا از طریق این پیروزی بتوان تشکل و شور انقلابی بیشتری در توده ها ایجاد کرد تا به تسخیر سنگرهای بعدی بپردازند . نه اینکه با طرح شعارهای حداکثر و یا مرحله بعد این مبارزه را به شکست کشانده موجب تفرقه کارگران شوند . برای دادن آگاهی باید آگاهی درست به کارگران داد و چنان که دیدیم مسایل درهمی به عنوان شورا به کارگران عرضه شده ، معجونی التقاتی از وظایف شوراهای انقلابی و وظایف سندیکایی و نظارت و کنترل تولید بدون قدرت سیاسی و بدون درنظر گرفتن لزوم انهدام سازمان تولید کهن ایده شوراهای پیشنهادی را می سازد که نه تنها مبارزات کارگران را به انحراف می کشاند و جلوي رشد آن را می گیرد بلکه حتی از دادن آگاهی به کارگران در مورد شورا نیز در می ماند . از طرف دیگر دادن آگاهی به این معنی نیست که همه دانسته ها باید در لحظه حاضر عملی گردد . مثلا باید به کارگران توضیح داد که ممکن نیست بدون قهر انقلابی بتوان سلطه استثمارگران را درهم کوبید اما این بدین معنی نیست که در این لحظه خاص و در هر لحظه و هر مرحله ای به کارگران گفته شود : مسلح شوید و هم اکنون استثمارگران را در هم بکوبید . ج – طرح شورا باید مساله مضمون ، مرحله و سمت انقلاب و آرایش طبقات جامعه را در مجموع در نظر گرفته و موضوع خود را با بورژوازی کمپرادور ، بورکراتیک ،ملی و خرده بورژوازی روشن کند . در رابطه با هریک از طبقات و اقشار جامعه برخوردی مشخص داشته باشد . در حالیکه دیده شده است ، ایده شورا به عنوان یک شعار عام مطرح می شود و جای اقشار و طبقات مختلف خلقی را روشن نمی کند و به نظر می رسد که با عام کردن شعار شوراها و به دست گرفتن کنترل تولید در مرکز صنعتی همه سرمایه داری را با یک چوب می راند و تضاد عمده را تضاد کار و سرمایه فرض می کند . مرکز صنعتی چه ملی و چه وابسته ، چه خصوصی و چه دولتی را کنار هم قرار می دهند . در این مرحله که بورژوازی ملی با همه ضعفش می تواند در کنار زحمت کشان باشد باید شعارهایی را که در رابطه با مراکز بورژوازی ملی است از شعارهایی که در رابطه با دیگر مراکز است متمایز ساخت . باید به این جنبه سیاسی توجه کرد . و نگذاشت که با دید اقتصادی و صرفا اقتصادی به تحولات اجتماعی و مبارزات سیاسی و تصرف قدرت دولتی نگریسته شود و برنامه عملی به این طریق داده شود .چ- شوراهای انقلابی کارگران چون مساله تصرف قدرت را مطرح می کند بالاجبار باید نه درحد یک کارخانه یا یک صنف بلکه ارتباط با طبقه و تمامی خلق را در نظر داشته باشد و مطرح نماید . شوراهای کارگری به تنهایی نمی توانند به قدرت دست یابند و یا چشم انداز پیروزی داشته باشند . از طریق همین شوراها و با درست عمل کردن در اتحاد با دهقانان به مثابه متحد اصلی است که می توان به پیروزی چشم داشت . محدود کردن کار شوراهای انقلابی و نادیده گرفتن ارتباط شوراهای کارگری و دیگر شوراهای انقلابی و نادیده گرفتن ارتباط شوراهای کارگری و دیگر شوراها ندیدن مرحله انقلاب است که منجر به شکست مبارزه کارگران می گردد . با رشد جنبش خلق هریک از ارکان های توده ای ( از جمله شوراهای انقلابی کارگران ) خواه ناخواه به وجود خواهند آمد و به پیش خواهند رفت و کادرهای خود را پرورش خواهند داد . امکان ارتباط پیشاهنگان پرولتری را با طبقه و نیروهای زحمت کش و ستمدیده فراهم خواهد ساخت ، آبدیده خواهد شد و توده های کارگر نقش خود را در جریان جنبش انجام خواهند داد . در حال حاضر باید در مبارزه طبقه کارگر در تمام سطوحی که در جریان است ، شرکت فعال داشت و در ارتقا سطح سیاسی این مبارزات کوشید. نباید یکسره غرق این مبارزات شد و فعالیت های خودبه خودی و علنی و مشروع کارگران را اصلی ترین مبارزه پنداشت و حتی از آنها هم عقب تر بود و فرمان « پیش به سوی تشکیل سندیکاهای واقعی » را داد ، کاری که هم اکنون خود کارگران مشغولش هستند .در حال حاضر هیچ چیز را نباید در برابر و برتر از مبارزه برای هدف عاجل و حیاتی طبقه کارگر –ایجاد ستاد رهبری سیاسی طبقه کارگر – قرار داد .(در اين متن از چند نشريه سخن به ميان آمده كه متاسفانه امكان درج تمام مطالب و خط فكري اين نشريات نيستيم )

23 بهمن 1386

ازمجموعه آموزشهای کارگری درباره شوراهاي كارگري

مدتي است كه ايده شوراي كارگران از طرف بسياري از عناصر و گروه هاي مبارز مطرح مي گردد . اين ايده به طرق گوناگون و براي شرايط فرضي متفاوت و با عملكردهاي مختلف طرح شده و بحث هايي را دامن زده است(پيش از اين و در اوايل قيام بهمن نيز اين موضوع مطرح بود كه پس از مدتي با تغيير شرايط سياسي و اجتماعي به محاق فراموشي سپرده شد. در اين مطلب به بعضي از مطالب آن زمان نيز اشاره مي شود). چون مساله شورا به صورت يك طرح جامع و منسجم ارائه نشده و حتي داراي تعريف واحدي براي عناصر مبلغش نيست لازم است به چند اصل توجه شود :شوراي انقلابي كارگري چيست ؟ چه عملكردهايي دارد ؟ تحت چه شرايطي و در كدام مرحله از مبارزات خلق و پرولتاريا به وجود مي آيد ؟ به چه ضرورت هايي بايد پاسخ دهد ؟ و رابطه اش با مبارزات ديگر اقشار و طبقات خلق چيست ؟شوراي انقلابي كارگران سازمان سياسي و يكي از انواع تشكل هاي رزمنده طبقه كارگر است كه داراي مشخصات زير مي باشد .1-شوراها براي مبارزه قهر آميز به وجود مي آيند . پرولتاريا و خلق در ادامه مبارزه سياسي خود در مرحله خاصي كه دوران برآمد انقلابي جامعه است و شرايط انقلابي ايجاد مي گردد مسلح شده و قهر انقلابي را در دستور كار قرار مي دهد اين قهر مي تواند خود را به شكل شورا نمايان سازد .2-شورا مستقيما مساله تشكيل قدرت به عنوان نطفه حكومت انقلابي و تصرف قدرت حاكم را مطرح مي كند خود سازمان اصلي اعمال هژموني طبقه كارگر است . به اين جهت به درهم شكستن حاكميت موجود مي پردازد و بعد پس از پيروزي اعمال حاكميت مي نمايد،‌پس سازمان هايي كه مساله تصرف قدرت را مطرح نمي كنند شوراي انقلابي كارگران خوانده نمي شوند .امكان همزيستي بين شوراها و حكومت طبقات استثمارگر وجود ندارد :بايد يكي از دو شق باشد . يا حكومت عادي بورژوازي كه در اين صورت شوراهاي نمايندگان دهقانان ، كارگران ،سربازان و ديگر شوراها لزومي نخواهند داشت و بساط آنها را يا آن ژنرال هاي ضد انقلابي برخواهند چيد كه زمام امور ارتش را به دست دارند و هيچ اعتنايي به سخنراني ... وزير نمي كنند . ويا اينكه خود به طرز ننگيني نابود مي شوند . راه ديگري براي اين موسسات كه نه مي توانند به قهقرا روند و نه مي توانند در جاي خود بايستند بلكه فقط در صورت پيشروي به حيات خود ادامه دهند ،‌وجود ندارد . لنين ،‌سخنراني در نخستين كنگره كشوري شوراهاي نمايندگي كارگران و سربازان ،3-شوراها به نيروي خود متكي اند ،مشروعيت انقلابي دارند نه مشروعيت قانوني . شوراها خود را تحميل مي كنند و با قانون موجود به نبرد بر مي خيزند و خود را قانون موجود مي شناسند ،‌و نيروي مخالف را با تكيه بر نيروي خود منهدم مي سازد . لنين اولين مشخصه شوراها را چنين برمي شمارد :منبع قدرت ، قانوني نيست كه قبلا در پارلمان مورد بحث قرار گرفته وبه تصويب آن رسيده باشد بلكه به ابتكار مستقيم توده هاي مردم و در محل ها و به اصطلاح رايج « تصرف» مستقيم است . لنين درباره قدرت دوگانه 4-شوراها حرفه اي و صنفي نيستند بلكه امر همه خلق را در پيش رو دارند و به متشكل كردن همه خلق مي پردازند . سنديكاها بر پايه دفاع از منافع صنفي اقتصادي شكل مي گيرد و در رشد خود به سازمان هاي وسيع و گسترده منطقه اي و سراسري ، اتحاديه و كنفدراسيوم تبديل مي گردند . در حاليكه شوراها با به وجود آمدن درك لزوم وحدت طبقه كارگر و رنجبران آغاز به شكل گيري مي كند . به اين جهت سنديكاهاي صنفي قسمتي ، و منطقه اي جدا از سنديكاهاي ديگر و صنف هاي ديگر و كارخانه هاي ديگر مي تواند وجود داشته باشد در حاليكه چنين شوراهايي نمي توانند به وجود بيايند و به حيات خود ادامه دهند چون شورا حاكميت را مطرح مي سازد و به طرف ايجاد دولت پيش مي رود وحدت همه طبقه و وحدت همه اركان هاي خلق در دستور قرار مي گيرد . شوراي نمايندگان كارگران سازماني است متعلق به كارگران اين شورا نطفه دولت كارگري و نماينده منافع قاطبه توده هاي تهيدست اهالي يعني نه وهم جمعيت كشور است ...برنامه جنگي انقلاب پرولتري ،‌لنين 5-شورا با هويتي مستقل از حزب سازماني است عيني كه داراي قوانين خاص خود است و ضرورتا زير رهبري حزب طبقه كارگر قرار ندارند و مثل هر سازمان مبارزاتي پرولتري مي تواند محمل ارتباط حزب با عناصر فعال و توده هاي پرولتر و ساير زحمت كشان باشد . حزب مي تواند از اين طريق هژموني خود را بر كل جنبش اعمال نمايد .شوراها در آسمان ها شكل نمي گيرند ،‌در جريان مبارزه روزمره خلق ايجاد شده و عمل مي نمايد. به اين جهت بررسي شوراها نمي تواند و نبايد به طور مجرد انجام گيرد . لازمه مطرح كردن شورا تحليل شرايط جامعه ،‌تشخيص برآمد و سمت اصلي مبارزات انقلابي خلق و چگونگي عملكرد شورا در رابطه با پيش بيني آينده است . فقط به اين طريق است كه مي توان جنبش را ارتقا داد و به پيش راند . در اين نوشته به آن مشخصات جامعه جاي جاي اشاره مي شود كه به مساله شورا مستقيما مربوط باشد .«شوراهاي انقلابي كارگران » با تعاريف گوناگون مطرح شده اند و محتواهاي متفاوت تحت نام شورا قرار گرفته و مضامين و عملكردهاي مختلف با يكديگر درهم شده اند . لازم است اين تعاريف و محتواها را جدا كرده و با هريك برخورد مشخص نماييم . شوراها با مضامين زير مطرح مي گردند :1- شوراي هماهنگي يا شوراي موسس سنديكا2- سنديكا (شورا يا مضمون و عملكرد سنديكايي )3- با عملكرد كنترل توليد بدون اعمال حاكميت سياسي 4- شورا به مثابه اركان قدرت1- «شوراي هماهنگي »يا «هيئت موسس» به جاي شوراي انقلابي. در اينجا شورا صرفا به معني مشورت به كار گرفته مي شود . حال آنكه شوراي كارگران داراي مضمون خاص و سياسي است. به عملكرد شوراي هماهنگي (مشورتي) به روشني در نشريه «شوراي هماهنگي جمعي از كارگران كارخانجات تبريز شماره (1) اشاره شده است(منتشره در سال 1357). در قسمت پيشنهادات آمده :در اغلب كارخانه هاي شهر كميته هايي به اسامي مختلف ولي در عمل كميته هاي هماهنگي تشكيل شده است .در اين شوراها يا درست تر در اين هيئت هاي موسس سنديكا نه مسلح كردن كارگران مطرح است و نه گرفتن قدرت سياسي و تحميل آن بلكه همچنانكه همين كارگران در دنباله پيشنهادات خود ارائه كرده اند هدف تشكيل سنديكا مي باشد :يكي از خواسته هاي مهم كارگران تشكيل اتحاديه ها و سنديكاهاي واقعي كارگران است . «شورا» وظيفه دارد در اين مورد تدارك سالم ترين انتخابات را براي تشكيل سازمان هاي قانوني فراهم سازد . بي توجهي به مضمون خاص و سياسي شورا در اعلاميه اي به عنوان « درخواست كارگران از دولت انقلاب» به امضاي «‌شوراي موسس اتحاديه كارگران ايران »ديده مي شود :ما انقلاب كرديم تا شوراي كارگران را به جاي سنديكاي وابسته به وزارت كار سابق برپا داريم . شورايي كه از بهترين ... انتخاب شود ... لذا ما از دولت مي خواهيم .به رسميت شناختن شوراي كارگران كه در آينده نزديك تشكيل خواهد شد . در خواست كارگران از دولت انقلاب . كارگر شماره 2ص11بقيه خواست ها نيز سنديكايي است . در اينجا تنها لغت شورا مي تواند مايه سرگرداني گردد . در حاليكه مطلب كاملا روشن است و به هيچ شكل نمي توان اين شورا را با شوراي انقلابي كارگران مشابه پنداشت و خود كارگران نيز چنين نكرده اند . شوراهاي هماهنگي اعتصابات نيز يك نوع كميته هماهنگي بودند و نمي توانستند نقش شوراهاي انقلابي را بازي كنند مگر آن كه در ادامه حيات خود و با تغيير شرايط و رشد مبارزات متناسب با نيازهاي جديد جنبش به شوراهاي انقلابي تحل مي يافتند . طي اعلاميه اي از ايجاد شوراها در كارخانه ها ،‌محلات ،‌ادارات ،مدارس و غيره قبل از قيام به عنوان اركان هاي قدرت توده اي نام برده شده و براي اعمال حاكميت پيشنهاد تشكيل چنين شوراهايي داده اما هيچ يك – جز كميته هاي محل – نه اركان قدرت و به خصوص قدرت سياسي بودند و نه مي توانستند جز با تحول دروني به اين اركان تبديل شوند . اينها توانايي هاي عملكرد سياسي داشتند اما اين توانايي به معني اعمال حاكميت سياسي نبوده است . در قسمت ديگر همين اعلاميه به خوبي مشخصات صنفي اين شورا ها روشن مي گردد و وجه تمايزشان با شوراهاي انقلابي آشكار مي شود . علت اينكه مي گوييم هر قشر و طبقه اي از توده هاي خلق شوراهاي انقلابي خود را تشكيل دهد از اين جهت است كه ... اما هركدام از آنها از نظر پيگيري در مبارزه و خواست هاي سياسي اقتصادي خود اختلافاتي دارند كه گاه بسيار عميق است . كارگران ،‌دهقانان ،‌معلمين ،دانشجويان ،‌كارمندان ،روحانيون مترقي و سرمايه داران ليبرال ملي و ... همه اقشار تحت فشار ... بنابراين هركدام از اين طبقات و اقشار بايد شوراهاي خاص خود را داشته باشند به طوريكه بتوانند از منافع و مصالح آنها چه از نظر سياسي و چه اقتصادي و صنفي دفاع نمايند . «پيش به سوي شوراهاي كارگري » و « شوراهاي كارگري را برپا داريم » از انتشارات سازمان پيكار 2- شورا با مضمون و عملكرد سنديكايي . در مواردي شوراهايي مطرح مي كردند كه داراي عملكرد سنديكايي مي باشند . مثلا در قطعنامه كارگران «نواسا» ( وابسته به آ.ا.گ) به خاطر اعتراض به اخراج عده اي از كارگران مي خوانيم 1- كليه حقوق و مزاياي عقب افتاده سال 57 بايد پرداخت شود 2- كارفرما حق ندارد بدون مشورت با شوراي كارگران كسي را اخراج كند . 3- طبق تشخيص شوراي كارگران افراد زايد بايد اخراج شوند 4- كليه كارگران اخراجي دو ماه اخير بايد به سر كار باز گردند 5- حقوق ايام بلاتكليفي بايد به كارگران اخراجي پرداخت شود .6- وراي كارگران بايد به هزينه هاي زايد شركت رسيدگي كند 7- در قراردادهاي كارخانه با شركت هاي ديگر شوراهاي كارگران بايد نظارت داشته باشند . «كارگر »شماره 2ص12اين خواست ها صرفا اقتصادي است و جز موارد 3و6و7 كه در قسمت ديگر به آن برخورد مي نماييم كاملا درون چارچوب فعاليت هاي سنديكايي مي گنجد و نه تنها مساله تصرف قدرت را در خود ندارد بلكه هيچ گونه خواست سياسي را نيز مطرح نمي كند . به اين جهت عنوان شورا نامي غير ضروري است كه به اين سازمان داده شده و براي تحليل آن نبايد به «شوراي كارگران » توجه كرد بلكه بايد به مسايل سنديكايي پرداخت و از اين زاويه مساله را ديد . اين تعابير محتملا از اينجا ناشي مي شود كه دركي محدود از مبارزات سنديكايي وجود دارد و دامنه عملكرد سنديكا را به امور صنفي محدود مي كند . پاره اي از توانايي هاي سنديكا را تنها در حيطه عمل شورا درك كرده و از هر جا كه سنديكا پا از خواسته هاي معمولي (معمولي در سال هاي اخير كشور ما )فراتر مي گذارد ديگر نمي پذيرد كه اين خواسته ها خواست هاي واقعي سنديكايي است . در پاسخ به سخنراني فروهر چنين مي گويند :به علاوه وزير كار وعده مي دهد كه در بسياري از كارهاي مشورتي و اجرايي تا بالاترين ستوه وزارت كار كارگران را دخالت خواهند داد « به نظر ما چنين نظارتي بايد حتما از طريق شوراها انجام گيرد »اين امور در حيطه قدرت سنديكا و كنفدراسيون كارگري است . در حاليكه اينان عملكرد سنديكا را صرفا برآوردن خواسته هاي صنفي و اقتصادي كارگران مي شناسند و يا همواره سنديكا و هر سنديكايي را زرد مي انگارند :سنديكاي كارگر كارش صرفا مبارزه در جهت برآوردن خواسته هاي صنفي و اقتصادي كارگران است ... شوراهاي كارگري هم در جهت منافع و خواست ها سياسي كارگران مبارزه مي كند و هم در جهت منافع و خواست هاي صنفي كارگران .كارگر به پيش شماره 2ص5در حاليكه مي دانيم – سنديكاها صرفا در جهت برآوردن خواسته هاي صنفي و اقتصادي كارگران اقدام نمي كند و اين تنها با ديد تريديونيستي به سنديكا نگاه كردن است و با همين اشتباه است كه براي خواستهاي سياسي كارگران به سازماني نظير شورا نياز مي افتد .كارگر براي امور صنفي خودشان سنديكاهاي واقعيشان را نيز به وجود مياورند ولي اكنون كارگران به سمت شوراهاي كارگري روي مي آورند زيرا شورا امكاني به وجود مي آورد تا آنها بتوانندگوشه يي از حقوق سياسيشان را بستانند . تجربه مبارزاتي سنديكايي كارگران در ايران و جهان نشان داده كه با سياسي شدن پرولتاريا و در زمان اوج گيري مبارزات خلق سنديكا همچون يكي از مراكر كارگري بالاجبار سياسي خواهد شد و به پاسخگويي به مسائل سياسي به همان وسعت و عمق مسائل سياسي كه حزب طبقه كارگر مي تواند وبايد مطرح كند نيست به خصوص در شرايط ايران كه هر حركت كارگري با عكس العمل دستگاه حاكم روبرو مي شود . اين مبارزات سمت سياسي به خود مي گيرد . اين مطلب در سخنراني يكي از كارگران نفت به اين صورت بيان شده :... ولي هركجا كه تجمع كارگري و به دنبال آن خواست هاي صنفي و اختلاف با كارفرما وجودداشت و در نتيجه تشكيلات كارگري به وجود آيد و اعتصاب كارگري دربر بگيرد سر و كله « پليس ويژه» براي سركوب كارگران هم پيدا مي شود . اين پليس در جاهاي مختلف اسم هاي مختلف داشت و در محيط كار به نام «حفاظت» ظاهر مي شود . در خارج از محيط كار به نام «نيروهاي امنيتي» ظاهر مي شود . ما هم به خوبي وظيفه اين «پليس ويژه» را با گوشت و پوست و استخوان خوددرك كرده بوديم ... بنا برآنچه كه در ابتدا گفته شد نتيجه مي گيريم سنديكا علاوه بر يك سازمان صنفي سياسي نيز مي باشد .چنانكه مي دانيم شوراها نه براي گرفتن «گوشه اي از حقوق سياسي »درست مي شود و نه مي تواند چنين كند . شوراها به طرف تصرف قدرت دولتي مي روند و حكومت خود را مستقر مي سازند و همه حقوق خود را به دست مي آورند .شوراها آن نوع دولتي را احيا مي كنند كه كمون پاريس آن را طرح مي ريخت و ماركس آن را «سرانجام شكل سياسي كشف شده اي كه قادر است رهايي اقتصادي رنجبران را عملي سازد »ناميده .لنين /وظايف پرولتاريا در انقلاباشكال ديگري كه در اينجا به چشم ميخورد روشن نبودن مساله حدود مبارزه سياسي در يك نظام با پذيرش عملي آن نظام – مبارزه يي كه سنديكا در شرايطي مي تواند به آن دست بزند –و مبارزه براي انهدام نظام موجود و تصرف قدرت است . اين هر دو مبارزه سياسي است قسمتي از اولي در كادر سنديكا قابل اجراست وشورا عملا دومي را مطرح مي كند . به اين جهت شوراهاي پيشنهادي اعلاميه «شوراهاي كارگران را برپا داريم » در كادر سنديكايي مي گنجد . اين اعلاميه وقتي وظايف كميته هاي شورا را مي شمارد نامي هم از كميته نظامي يا ندارك كار نظامي نمي برد كه نشانه پذيرش مبارزه قهرآميز است و وظايف كميته سياسي را نيز چنين مي داند . كميته سياسي : ‌اين كميته مهمترين كميته هاي شوراست و وظيفه آن بالا بردن آگاهي سياسي كارگران به وسيله انجام سخنراني ها پخش و نشر اعلاميه و جزوه و ... مي باشد . اين كميته با ترتيب دادن جلسات كارگران را با اوضاع سياسي و اجتماعي جامعه آشنا ساخته و رويدادهاي جامعه را براي آنها تفسير مي نمايد . افراد اين كميته مي توانند در اين مورد از ... كمك بگيرند . اين خواست ها مطلقا كمتر از خواست ها و برنامه سياسي شوراها است كه اتكا به قدرت و تصرف قدرت را اعمال مي نمايند . براي متشكل كردن كارگران از هر اركاني كه مي تواند كارگران را متشكل كند بايد استفاده كرد حتي سازمان هايي كه مي توانند تا عقب مانده ترين لايه هاي كارگري را در خود جاي دهد مي بايست مورد استفاده قرار گيرد . اين مراكز توده اي را با مركز پليسي نبايد اشتباه كرد . سنديكا نيز يكي از همين مراكز است نفي رهبري زرد يا قلابي سنديكا نبايد نفي خود سنديكا و مبارزات سنديكايي واقعي باشد . بی تردید گرایشاتی برای محدود کردن سندیکا و منحصر کردن کارش در چارچوب صنفی ایجاد خواهد شد(در حال حاضر اساسا با ايجاد سنديكا هاي مستقل از دولت مخالفت مي شود) . اما این دقیقا سطح آگاهی ، تجربه عملی و قدرت پرولتاریاست که جای واقعی سندیکا را در پهنه مبارزه طبقاتی روشن خواهد کرد . طرح شورا با مضمون و محتوای سندیکایی درست نیست و در شرایط حاضر سبب می گردد که در مقابل ارکانی که باید فعالیت های سندیکایی داشته باشد واکنش بیش از اندازه (نسبت به سندیکا )ایجاد گردد و حتی کار سندیکایی را نیز به عقب بیاندازد . « طرح شورا» بدون آنکه پشتوانه عملی داشته باشد و از طر ف توده های کارگر حمایت شود در اوايل انقلاب سبب شد که کار ایجاد شوراهای اسلامی تسریع گشته و مقاومت بیش از اندازه دستگاه حاکم به دلیل سیاسی تر بودن با یه دلیل خطرناک بودن شوراهای مطرح شده برای نظم موجودنبود( زیرا این شوراها خواست های سندیکایی مطرح می کندد ) بلکه به دلیل بار ذهنی و تعاریف شناخته شده تاریخی شوراهاست که با مبارزه طلبیدن قدرت حاکم ، این قدرت را در مقابل خود قرار می دهد . 3- شورا با عملکرد کنترل تولید بدون اعمال حاکمیت سیاسی : این شورا به طرق مختلف بدون صحبت از قدرت سیاسی و گاهی با صحبت از قدرت سیاسی بدون آن که مساله تصرف آن مطرح باشد ، ارائه شده است . مثلا :ما سعی میکنیم کارخانه مان را چه کارفرما باشد وچه کارفرما نباشد طوری اداره کنیم که هم تولید آن از سال های قبل بیشتر باشد و هم سود بیشتر نصیب کارگران گردد . ما اعضای شورای انقلابی کارگران سعی می کنیم آن قدر در راه منافع طبقه کارگر گام برداریم تا کارگران به خواست اصلی خود که اداره کارخانه به دست کارگر و پایان بهره کشی کارفرما از دست کارگر باشد برسد . ما نمایندگان واقعی کارگران مسئولیم که با پشتیبانی یک پارچه طبقه کارگر خواست های آنان را از کارفرما بگیریم . از سخنرانی یکی از کارگران عضو شورای کارگری کارخانه آرد و در اجتماع کارگری –دانشجویی و یا در تحصن کارگران در کارخانه جنرال صنعتی :« ... کارگران تصمیم گرفتند که امور کارخانه را خود به عهده بگیرند حالا خبردار شده ایم که کارگران سرانجام روز 28 بهمن کارخانه را به راه انداختند و با انتخاب یک شورای کارگری تصمیم گرفتند که – کارخانه را خودشان اداره کنند . در حال حاضر دو مشکل بر سر راه کارگران است . یکی اینکه مواد اولیه کمیاب است و دوم اینکه در صندوق کارخانه پول پیدا نمی شود .» کارگر شماره 1 ص 19 « کارگران کارخانه با یک تشکیل شورای کارگری کنترل کارخانه را به دست گرفته ،عواید کارخانه پیش از همه صرف پرداخت حقوق عقب افتاده کارگران می شود . سپس بنا به ضوابطی بدهی های شرکت پرداخت می گردد . » خبر شماره 7روز 28 بهمن ماه کارگران و کارمندان کارخانه تراکتور سازی تبریز به عنوان اعتراض به اعمال ضد کارگری مدیر عامل ... دست به اعتصاب زدند ... در تمام قسمت های کارخانه شوراهای قسمتی تشکیل دادند و به زودی شورای عالی کارخانه را ایجاد خواهند کرد ... هدف ... کنترل تولید کارخانه و نظارت بر فروش و واردات آن خواهد بود در ضمن کارگران خواستارند که حقوق عقب مانده شان پرداخت شود . خبر شماره 5یا :شوراهای کارگری از نظر ما می تواند ارکان اعمال قدرت طبقه کارگر در کارخانه ها باشد که در زمان اعتلای جنبش و ضعف حکومت تشکیل می شود و در صورت ادامه و پیروزی انقلاب وظیفه اداره و نظارت بر تمام فعالیت های کارخانجات را به عهده می گیرند . تحلیلی کوتاه از : اوضاع سیاسی و وظایف ما این نوع شوراها در شرایطی که پرولتاریا نتواند مستقیما با تکیه بر قدرت خود ، قدرت سیاسی را به دست گیرد همچون وصله ناجور زاید و اضافی در سیستم اقتصادی سرمایه داری خواهد بود که مورد سرکوب قرار خواهد گرفت و بر فرض محال در صورت موفقیت خود به یک شرکت تعاونی سرمایه داری تبدیل خواهد شد که نهایتا می تواند منافع محدود یک کارخانه یا یک صنف و یا حتی بخش کوچکی از کارگران را فراهم نموده و عملا آن ها را مالک ابزار تولید واحدهای خود کند بدون این که به طور کلی ابزار تولید را اجتماعی سازد .این نوع شورا نمی تواند به مسایل سیاسی در سطح جامعه پاسخ گوید و در درون خود تضاد آشکار منافع قسمتی از جامعه را در برابر قسمت های دیگر دارد ، از جمله منافع کارگران را جدا از منافع دیگر زحمت کشان قرار خواهد داد و عملا منجر به شکاف در بین خود طبقه و بین پرولتاریا با دیگر طبقات زحمتکش خواهد شد .طیف ایده شورا با عملکرد کنترل تولید می تواند به طور متنوعی بررسی و طرح شود ، همچون خرید مواد خام ، تعیین قیمت کالا یا قیمت فروش ، مدیریت بر کارخانه ، توزیع و فروش کالا ، ارتباط با شبکه های بانکی ... در شرایط استقرار حکومت غیر پرولتری و غیر خلقی تحقق موارد فوق غیر ممکن است و چنان که دیده شده کنترل تولید در کارخانه هایی به کارگران واگذار شده که ضرر می کردند و یا نمونه جنرال صنعتی . اگر شوراها در همه جا تشکیل نشوند و همه قدرت را به خود اختصاص ندهند منجر به شکست می شود . اگر با خوش خیالی باور کنیم که اجرا شود ، عملا منجر به رفاه همان شورا یا حداکثر صنف می گردد که بعد بخشی از پرولتاریا را از کل طبقه و دیگر زحمت کشان جدا می سازد . باید دید شوراها از این نوع در کدام کارخانه و واحد تولیدی میتواند عملی شود . مسلما در واحدهای بزرگ و متشکل ،و می دانیم که ستون فقرات پرولتاریایی کارگران همین واحدها هستند . اگر کنترل تولید در این واحدها عملی شود و موفق باشد عملا این بخش از پرولتاریا یعنی هسته مرکزی پرولتاریای ایران را به ورطه اکونومیسم خواهد کشاند و در نهایت در واحدهایی که به تعاون یهای تولید شباهت خواهند داشت ، محصورشان خواهد کرد . بنابراین پرولتاریای عقب مانده از نظر تشکیلاتی و آگاهی ایران را از رهبری این بخش از برادران آگاه خود محروم خواهد ساخت . در این زمینه مثالی از گرایشی در مقاله ای به نام «مساله جنوب » قابل ذکر است که می گوید دولت سرمایه داران در شمال ایتالیا در میلان و تورین به کارگران پیشنهاد کردند که خودشان در تولید نظارت کنند و حتی در سود آن سهیم باشند و این نقشه ای بود برای جداکردن پرولتاریای صنعتی شمال از دهقانان و زحمت کشان جنوب و در نهایت از سیاست در اینجا بی مناسبت نیست که اختصاص درآمد یک روز نفت به کارگران نفت را مورد توجه قرار دهیم که در واقع چرب کردن سبیل کارگران نفت ، این قهرمانان قیام بهمن و جدا کردن آنان از بقیه برادران غیر متشکلشان بود. باید توجه کرد که حتی اگر امکان کنترل تولید بدون اعمال حاکمیت سیاسی در واحدهایی عملی شود ، سود حاصل ا زعملکرد شوراها به دولت خلقی بر نمی گردد تا از طریق شبکه های مختلف سازمان های دولتی در خدمت تمام زحمت کشان و تمام خلق و جامعه قرار گیرد . در جامعه ما به علت عدم وجود چنین دولتی این سود همچون سود یک واحد معین و مشخص به بخشی از طبقه بر می گردد که نهایتا آنان را فربه می کند . این بازگشت سود با دولت غیر خلقی در تضاد قرار گرفته و قابل تحمل برای سرمایه داری نخواهد بود . نتیجتا مجبور است نهادهای خود را ایجاد کرده به سیاست به سبک سرمایه داری خاصی متوسل شود . در این صورت یا باید با دولت حاکم سرمایه داری ادغام شود و یا منهدم گردد . تاریخ نشان نداده که دو دولت از یک جنس و یک عملکرد اقتصادی در جامعه واحدی وجود داشته باشد . 4-شورا به مثابه ارکان قدرت پرولتاریا « شورای انقلابی کارگران »حتی وقتی تعریف ، عملکرد و مضمون شورا درست مطرح می گردد ، این شوراها بر شرایط مشخص امروز جامعه ما قابل انطباق نیست . به دلایل زیر :الف – در شرایط فعلی کارگران به علت فشار دیکتاتوری پراکنده اند و به تشکیلات صنفی خود دست نیافته اند و هنوز تجربه مبارزات صنفی – سیاسی ندارند(و از آن بدتر تجربيات تلخي از آغاز شكل گيري تشكل هاي كارگري در اوايل انقلاب دارند . و پس از آن نيز شوراهاي اسلامي كه نمايندگان دولت و كارفرما بودند نه كارگران )و در طی حركتهاي اخیر هرچند نقش تعیین کننده داشتند ، زیر هژمونی خرده بورژوازی قرار داشته نتوانستند چون یک نیروی مستقل در جنبش شرکت نماینده . این از یک طرف نشان سطح پایین آگاهی سوسیالیستی کارگران است و از طرف دیگر نشان وجود آگاهی سیاسی – آگاهی دموکراتیک .کارگران برای شرکت مستقیم در مبارزات انقلابی ، برای تشکیل شوراهای انقلابی باید مجهز به آگاهی سیاسی باشند ، آگاهی متناسب با عالی ترین سطح مبارزه سیاسی مبارزه قهر آمیز . در حالی که کارگران ما در زمان حاضر دارای این سطح از آگاهی نیستند . هنوز تنها خواست های اقتصادی مطرح می کنند . بهترین نمونه جلسات و تشكل هاي اخیر کارگران است در قطعنامه های صادر شده نشانه هایی از خواست های سیاسی نمی بینیم ، اما این نشانه ها با آن که نوید می دهند که یک مبارزه فعال صنفي آغاز شده و در رشد خود می تواند به شورا ها منجر شود ( اگر شرایط مساعد باشد ) اما به روشنی نشان دهنده این نیز هست که این خواست ها ، خواست های اکثریت کارگران نیست .وقتی هیچ سخنی از خواست های مشخص سیاسی در میان نیست ، وقتی تنها خواست های اقتصادی به عنوان خواست های کارگران مطرح می شود ، عملا هماهنگی خواست های سیاسی این کارگران ( که وجود ندارد ) با خواست های دیگر کارگران و به طریق اولی هماهنگی برای تحقق آنها مفهومی نخواهد داشت . این درست است که خواست های سیاسی باید هماهنگ شوند ، ولی ابتدا باید چنین خواست هایی به وجود بیایند سپس کم و بیش شکل گرفته پخته شوند ، تا بتوان از هماهنگ کردن آنها صحبت کرد .ب – شوراها در جریان مبارزه سیاسی طبقه کارگر و در مرحله عالی و اوج آن که مبارزه سیاسی به جنگ قهرآمیز منجر می گردد از درون مبارزه شکل می گیرد ، که بازتاب نیازمندی های تاریخی و مبارزات پرولتاریا است. در حالیکه ایده شوراهای انقلابی از طرف گروه ها و سازمان های بدون ارتباط گسترده با کارگران و بعضی عناصر پیشرو کارگر مطرح می گردد و نتیجه و برآیند مبارزات کارگران نیست . در درون طبقه کارگر نطفه نبسته و تحمیلی است . شوراهای موقت اعتصاب که طی مبارزات کارگران علیه امپریالیسم و استبداد شاه به وجود آمدند در برگیرنده نه تنها کارگران بلکه کلیه کارکنان واحد تولیدی و محصول شرایط مبارزه کوتاه مدت بودند . هرچند می توانستند با مساعد بودن شرایط و ادامه آن وضع به شوراهای انقلابی تبدیل گردند اما با تغييرشرایط و برآوردن شدن حداقل خواست های لحظه ای نقش تاریخی خود را به پایان رسانده پراکنده و ذوب شدند . کما اینکه در بسیاری از واحدهای کارگری که دارای شوراهای موقت اعتصابی بودند درصدد برپایی سندیکاهای واقعی بر آمدند كه آن نيز سرابي بيش نبود.پ- شوراهای کارگری به عنوان ارکان قدرت طبقه کارگر باید بتواند با تکیه بر قدرت نظامی خود ، مشروعیت انقلابی خود را به اثبات رسانده مصونیت مبارزاتی (سیاسی )خود را حفظ کند و در مقابل قدرت جنگی حاکم بایستد . در حالی که در هیچ یک از شوراهای پیشنهادی به این قهر انقلابی و تدارک آن اشاره نشده و تصرف قدرت را در نظر نمی گیرد و هیچ اشاره ای هم به کمیته نظامی نمی کنند .ت-شوراهای کارگری به عنوان مظهر قدرت پرولتاریا خود را تحمیل کرده ، قدرت را قهرا به چنگ می آورند ، نه طریق مذاکره و نه در صحبت با وزیر کار يا نمايندگان مجلس و دولت. شوراها آن گاه به مذاکره با قدرت مستقر می پردازند که به نیروی خود متکی باشند و نیروی مخالف نتواند آن ها را نادیده بگیرد ، گویا شوراها از طریق اجازه وزارت کار و از طریق گله و شکایت می خواهد شکل بگیرد .کارگران باید از دولت موقت بخواهند تا خواسته های انقلابی آنان و سایر طبقات و اقشار خلقی را برآورده نمایند . طبقه کارگر باید از دولت بخواهند تا به طریق انقلابی عمل نماید . حقوق دموکراتیک کارگران ، دهقانان ، سربازان و ... رعایت شود .تجربه شورا در کشورهای مختلف نشان داده که شورا در جایی می تواند به وجود آید که از طرف طبقات زحمتکش حاکمیت به مبارزه طلبیده شده باشد . پرولتاریا و دهقانان آن قدر قوی باشند که بدون مجوز قانونی و علیه مجوز قانونی بخواهند و بتوانند برای درهم شکستن قانون موجود متشکل شوند . به این علت است که لنین شوراها را در 1905 نطفه حکومت انقلابی می بیند و در 1917 راجع به آنها چنین می گوید :شورا آن چنان موسسه ایست که رد هیچ یک از کشورهای بورژوازی یا پارلمانی نوع عادی وجود نداشته و اصولا نمی تواند در کنار حکومت های نوع بورژوازی وجود داشته باشد . این آن نوع جدید و دموکراتیک تر دولت است که ما آن را در قطع نامه های حزبی خود جمهوری دموکراتیک دهقانی پرولتاریایی نامیده ایم که در آن یگانه قدرت حاکم باید متعلق به شوراها و نمایندگان کارگران و سربازان باشد . لنین ، نطق در نخستین کنگره کشوری شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان روسیه .ص475مساله ، مساله سهیم شدن در قدرت به صورت فرستادن نمایندگان به پارلمان یا مجلس موسسان یا حتی شورای انقلاب نیست . این نمایندگان باید بتواننند به نیروی خلق یا بخشی از خلق تکیه کنند . در غیر این صورت چند رای خواهند بود میان آرا بسیار این نوع نماینده فرستادن در ارکان های قانون گذاری و تصمیم گیری ، مشارکت در قدرت نیست . این در کادر حکومت غیر خلقی – نیز می گنجد و براساس سیستم مستقر ضربه مي زند و برایش نیز قابل پذيرش است . امتیازی است که می توان گرفت و تنها امتیازی نه شرکت در قدرت به خصوص در شرایط عدم وجود ستاد رهبری کننده پرولتاریا این امتیاز بسیار جزیی تر و محدود تر می گردد و این نمایندگان می توانند به عامل طبقات دیگر تبدیل شوند . ث- گفته می شود که : طرح مساله شورا با آن که چشم انداز عملی ندارد می تواند به کارگران آگاهی دهد و برای مراحل بعدی مفید واقع گردد .این چپ روی است . اساسا می بایست آن مسایلی در رابطه با مبارزات توده ها مطرح گردد که امکان پیروزی آن تقریبا حتمی باشد ، تا از طریق این پیروزی بتوان تشکل و شور انقلابی بیشتری در توده ها ایجاد کرد تا به تسخیر سنگرهای بعدی بپردازند . نه اینکه با طرح شعارهای حداکثر و یا مرحله بعد این مبارزه را به شکست کشانده موجب تفرقه کارگران شوند . برای دادن آگاهی باید آگاهی درست به کارگران داد و چنان که دیدیم مسایل درهمی به عنوان شورا به کارگران عرضه شده ، معجونی التقاتی از وظایف شوراهای انقلابی و وظایف سندیکایی و نظارت و کنترل تولید بدون قدرت سیاسی و بدون درنظر گرفتن لزوم انهدام سازمان تولید کهن ایده شوراهای پیشنهادی را می سازد که نه تنها مبارزات کارگران را به انحراف می کشاند و جلوي رشد آن را می گیرد بلکه حتی از دادن آگاهی به کارگران در مورد شورا نیز در می ماند . از طرف دیگر دادن آگاهی به این معنی نیست که همه دانسته ها باید در لحظه حاضر عملی گردد . مثلا باید به کارگران توضیح داد که ممکن نیست بدون قهر انقلابی بتوان سلطه استثمارگران را درهم کوبید اما این بدین معنی نیست که در این لحظه خاص و در هر لحظه و هر مرحله ای به کارگران گفته شود : مسلح شوید و هم اکنون استثمارگران را در هم بکوبید . ج – طرح شورا باید مساله مضمون ، مرحله و سمت انقلاب و آرایش طبقات جامعه را در مجموع در نظر گرفته و موضوع خود را با بورژوازی کمپرادور ، بورکراتیک ،ملی و خرده بورژوازی روشن کند . در رابطه با هریک از طبقات و اقشار جامعه برخوردی مشخص داشته باشد . در حالیکه دیده شده است ، ایده شورا به عنوان یک شعار عام مطرح می شود و جای اقشار و طبقات مختلف خلقی را روشن نمی کند و به نظر می رسد که با عام کردن شعار شوراها و به دست گرفتن کنترل تولید در مرکز صنعتی همه سرمایه داری را با یک چوب می راند و تضاد عمده را تضاد کار و سرمایه فرض می کند . مرکز صنعتی چه ملی و چه وابسته ، چه خصوصی و چه دولتی را کنار هم قرار می دهند . در این مرحله که بورژوازی ملی با همه ضعفش می تواند در کنار زحمت کشان باشد باید شعارهایی را که در رابطه با مراکز بورژوازی ملی است از شعارهایی که در رابطه با دیگر مراکز است متمایز ساخت . باید به این جنبه سیاسی توجه کرد . و نگذاشت که با دید اقتصادی و صرفا اقتصادی به تحولات اجتماعی و مبارزات سیاسی و تصرف قدرت دولتی نگریسته شود و برنامه عملی به این طریق داده شود .چ- شوراهای انقلابی کارگران چون مساله تصرف قدرت را مطرح می کند بالاجبار باید نه درحد یک کارخانه یا یک صنف بلکه ارتباط با طبقه و تمامی خلق را در نظر داشته باشد و مطرح نماید . شوراهای کارگری به تنهایی نمی توانند به قدرت دست یابند و یا چشم انداز پیروزی داشته باشند . از طریق همین شوراها و با درست عمل کردن در اتحاد با دهقانان به مثابه متحد اصلی است که می توان به پیروزی چشم داشت . محدود کردن کار شوراهای انقلابی و نادیده گرفتن ارتباط شوراهای کارگری و دیگر شوراهای انقلابی و نادیده گرفتن ارتباط شوراهای کارگری و دیگر شوراها ندیدن مرحله انقلاب است که منجر به شکست مبارزه کارگران می گردد . با رشد جنبش خلق هریک از ارکان های توده ای ( از جمله شوراهای انقلابی کارگران ) خواه ناخواه به وجود خواهند آمد و به پیش خواهند رفت و کادرهای خود را پرورش خواهند داد . امکان ارتباط پیشاهنگان پرولتری را با طبقه و نیروهای زحمت کش و ستمدیده فراهم خواهد ساخت ، آبدیده خواهد شد و توده های کارگر نقش خود را در جریان جنبش انجام خواهند داد . در حال حاضر باید در مبارزه طبقه کارگر در تمام سطوحی که در جریان است ، شرکت فعال داشت و در ارتقا سطح سیاسی این مبارزات کوشید. نباید یکسره غرق این مبارزات شد و فعالیت های خودبه خودی و علنی و مشروع کارگران را اصلی ترین مبارزه پنداشت و حتی از آنها هم عقب تر بود و فرمان « پیش به سوی تشکیل سندیکاهای واقعی » را داد ، کاری که هم اکنون خود کارگران مشغولش هستند .در حال حاضر هیچ چیز را نباید در برابر و برتر از مبارزه برای هدف عاجل و حیاتی طبقه کارگر –ایجاد ستاد رهبری سیاسی طبقه کارگر – قرار داد .(در اين متن از چند نشريه سخن به ميان آمده كه متاسفانه امكان درج تمام مطالب و خط فكري اين نشريات نيستيم )

AZERBAYCAN XALQİNİN İSTEKLERİ HANGİ KANALDAN YERİNE YETİRİLE BİLİR?