مروری مختصر بر وضعیت کارگری در آذربایجان
سيدعظيم تبريزي، کمیته پیگیری ایجاد تشکل های آزاد کارگری
8 آبان 1387, بوسيله ى دیاکو
در سايت ببينيد : سلام دمکرات
جهت بررسي وضعيت موجود كارگران در آذربايجان ، بايد كنكاشي هر چند كوتاه در گذشته جنبش كارگري و چگونگي شكلگيري بنيادين آن بپردازم. با ظهوراولين نشانههاي نظام سرمايهداري در كشورمان كه تقريباً با اواخر دوران حكومت قاجاريه همزمان است. اولين نطفههاي اجتماعات كارگري در گوشه و كنار شهرها شروع به رشد و تكثير نمود. به علت سابقه طولاني عمر نظام فئودالي ايران(بيش از 2000سال) ارزيابي شكلبندي اجتماعي و جايگاه كارگران و شكل مبارزاتي آنها در فرم خاصي از نگرشهاي منطقهيي جاي ميگيرد كه در ادامه به چگونگي آن ميپردازم.
پس از انقلاب مشروطه و تغيير و تحولات بنيادين و سياسي كه خارج از موضوع مقاله ميباشد ، به طور همزمان دگرگونيهاي مهمي در جهان به وقوع پيوست . كشور ما به خصوص منطقهيي كه ما از آن صحبت ميكنيم، يعني آذربايجان به علت نزديكي با كانون اين تحولات به لحاظ داشتن مرز جغرافيايي و هم چنين داشتن ارتباطات قومي كه بر اثر جنگهاي فراوان و تقسيم بالاجبار از همديگر جدا افتاده بودند مورد توجه بیشتر حکومت مرکزی قرار گرفت و تحت محافظت شدید نیروهای حکومتی قرار داشت . اما عليرغم محدوديتهاي اعمال شده از طرف دولت، كماكان اين رفت و آمدهاي مرزي گاهگاهي و تبادلات بازرگاني و انتقال صنعت فيمابين ادامه داشت .
پس از انقلاب اكتبر در شوروري سابق و به دنبال تاثير فكري آن در روشنفكران ديگر نقاط جهان و طبيعتاً در روشنفكران آذربايجان پيش زمينه فشار بيشتر دولت مركزي و به دنبال آن فراهم شدن ابزار حكومت ملي آذربايجان شكل گرفت. پس از پيروزي فرقه دمكرات آذربايجان به رهبري پيشهوري، تغييراتي نسبتاً بنيادين در سطح جامعه آذربایجان به وقوع پيوست كه ما در اين مقاله به طور گذرا و مختصر به آن پرداخته ايم. زمينهاي كه عمري دهقانان را زير يوغ اربابان برده بود و آنان با دريافت كمي از دسترنجشان زندگی فلاکتباری داشتند بين دهقانان تقسيم کردند . سرو سامان دادن به بينظميهاي موجود در جامعه مخصوصاً نظارت مستقيم بر توزيع ارزاق عمومي در شرایطی كه قحطيهاي مكرر از دوران جنگ بازمانده بود. ايجاد ارتش بومي معروف به فداييان در مقابله با نيروهاي دولتي و ضد انقلاب ودفاع از حکومت آذربایجان ، ارتشی که از زحمتکشان آن جامعه تشکیل شوده بود . همچنين واگذاري اوراق قرضه در جهت تحكيم وضعيت اقتصادي و و ايجاد كارگاههاي صنعتي با توان موجود و كمك از متخصصين آذربايجان شمالي در صنايع راهسازي و راهآهن و كشتيراني بدين ترتيب نخستين كارگاههاي صنعتي در تبريز راهاندازي و كارخانجات نساجي و نخ ريسي كه قبلاً ساخته و به علت مسايل جنگ جهاني اول تخريب شده بودند، روشني بخش محافل كارگري و بازگشت اميد به اردوي كار شد. از جمله كارخانههاي پشمينهي آذر كلكتچي و پتو بافي جهان و در قسمت توليد كفش، كارخانه ظفر با توليد انبوه و چندين كارگاه بزرذگ قاليبافي كه تحت پوشش دولت به حمايت از كارگران به صورت پرداخت دستمزد عادلانه و استفاده از بهداشت و درمان و آموزش رايگان مشغول به كار شدند. با ایجاد اولین پایه های صنعت و راه اندازی واحدهای تولید در آذربایجان ، کارگران هر صنفی با تشکیل تشکلهای مستقل خود ، نمایندگان شان را انتخاب کرده و راهی مجلس نمودند. با گذشت يك سال از برقراري حكومت ملي و كسب تجربيات تلخ و شيرين از اين حركت ، آذربايجان به عنوان طلايهدار صنعت در كشور شد. ويژهگي ديگر كه باعث تبديل شدن آذربايجان به خصوص شهر تبريز به مركز صنعتي شمال غرب كشور شد، ناشي از شرايط حاكم بر روستائيان اين مناطق بوده، چنانچه به دليل نبودن راههاي ارتباطي بين روستاها و صعبالعبور بودن جادهها تا رسيدن به شهر و در نتيجه كمبود امكانات اقتصادي و رفاهي و ظلم اربابان در روستاها بستر مناسبي جهت جذب روستاييان و اشتغال در كارگاههاي شهري چه به صورت كارگران دائم و چه كارگران فصلي شد.
پس از اين دوران تا مقطع سالهاي 1330-1332 اين وضعيت كماكان ادامه داشت تا اين كه نهضت ملي شدن نفت و به دنبال آن فضاي باز نسبتاً مناسب سياسي ، كارگران سراسر ايران به همراه نخبگان و روشنفكران جامعه با منافع طبقاتي خويش هر چه بيشتر آشنا شده و به تشكيلات سنديكايي كه در برگيرنده خواستههاي صنفي آنان بود، روي آوردند و با راديكال شدن مبارزات مردم در مقابل رژيم شاهنشاهي، كارگران نيز صفوف خود را بيشتر و محكمترکرده و خواهان سرنگوني حكومت شاه شدند . در اين بين كارگران آگاه آذربايجاني نيز از پيشگامان اين حركت بزرگ بودند و فعاليت اتحاديههاي كارگران نساجي و چاپخانهها از آن جمله به شمار ميآيند.
پس از كودتاي سنگين آمريكايي 28 مرداد 32 و با تثبيت حكومت ديكتاتوري پهلوي و مناسبات هر چه نزديكتر با امپرياليسم آمريكا پايههاي نظام از هر جهت تثبيت و در قدم اول سركوب كارگران و نمايندگان فكري آنان در برنامه دولت پهلوي گنجانده شد و به دنبال آنها اعدامهاي مكرر روشنفكران و كارگران به نام مبارزه با اوباش و هرج و مرج طلبي آغاز شد. پس از سپري شدن اين دوران سياه سياستهايي از طرف دولت به صورت رفرمهاي مختلف آغاز شد تا در تعديل مبارزات حقطلبانه مردم اين سرزمين و به اصطلاح صاف كردن جاده جهت عبور از پل تودههاي زحمتكش به وقوع پيوست كه از آن جمله رفرم اصلاحات ارضي سال 41 بود كه به نام انقلاب شاه و مردم يا انقلاب سفيد ناميده شد و هدف آن در مرحله اول تحميق تودههاي دهقاني كه بخش بزرگي از قدرت توليدي كشور را در دست داشتند و در پشت پرده اين رفرم جذب سرمايههاي اربابان در بخش صنعت بود. در نتيجه تقسيم اراضي مابين دهقانان ، آنها وارث زمينهايي شدند بدون بذر و كود و ساير وسايل جانبي ديگر و مهمتر از همه به دلیل عدم وجود جاده های مناسب ، حمل محصولات برداشت شده به شهرخیلی سخت ودر مواردی غیره ممکن بود . دهقانان بدين ترتيب پس از مدتي زمينها را به حال خود گذاشته و به سوي شهرهاي بزرگ سرازير و اين بار در سنگري ديگر و با مناسبات پيچيدهتري زيردست همان اربابان به ارتش كارگري پيوستند. دهقانان به شرايط مخصوص خود هر كدام به بخشي از توليد جذب گشته و منتظر به اصطلاح فردايي بهتر شدند. قسمتي از آنها به صورت كارگران فصلي مدتي را كه فصل كاري از لحاظ آب و هوايي اجازه ميداد در شهرها به كار ساختماني و عملگي و مشاغل سخت تن در ميدادند و شبها به صورت جمعي در كاروانسراها و يا مهمانخانههاي كارگري زندگي ميكردند و پس از طي شدن فصل كاري به روستاهاي خود بازميگشتند تا اندك درآمدي را كه با خود داشتند جهت امرار معاش خانوادههاي خويش ببرند كه اين قشر از كارگران تقريباً فاقد هر گونه تشكيلات فكري و صنفي بودند. عده ای ديگر به علت بُعد مسافت و فقر مطلق خانواده خود و يا اختلافات منطقه ای مجبور به كوچ دائمي به شهرها شدند و پس از سپري شدن فصل كاري به دورهگردي و كارهاي انگلي ديگر در شهرها ميپرداختند و محل سكونت اين قشر بيشتر حاشيه شهرها و مناطق پست شهري بود. تقريباً در سالهاي 1350 به بعد اكثر روستاهاي آذربايجان به دلايلي كه گفته شد خالي از سكنه گشت و كوچهاي وسيعتري به شهرها آغاز شد و جابهجايي آمار ساكنين روستاها و شهرنشيني به قوع پيوست. در اين سالها به دنبال سياستهاي مدرنسازي و در پشت آن مناسبات وابستگي هر چه بيشتر به امپرياليستها و ورود صنایع منتاژ شروع و در راستاي اين سياستها كارخانجاتي از قبيل تراكتورسازي و ماشينسازي و كارخانجاتي چند از اين قبيل در شهر تبريز ايجاد و بافت كارگران دائمي در شهر تبريز را محكمتر كردند و در نتيجه آذربايجان تقريباً به يك قطب صنعتي نزديك شد. در نقاط ديگر شهر كارگاههاي قاليبافي كه ريشه در صنعت روستايي شهري اين مناطق را داراست با سرعت بيشتري شروع به رشد كرد. خانوادههاي فقير روستايي و شهري جهت كمك به اقتصاد خانواده به علت نداشتن سرمايه و ابزار كار لازم جهت توليد فرش ، جذب كارگاههاي قاليبافي شدند . کارگران این کارگاه ها را بیشتر بچهها و زنان تشكيل ميدادند كه با دستمزدهاي بسيار پايين و تحت سختترين شرايط كاري به لحاظ زيست محيطي و اخلاقي مشغول به كار شدند . ميتوان از آن جمله به كارگاه بزرگ جوان يا شهباز در تبريز اشاره كرد كه جهت تنبيه كارگران علاوه بر انواع سوءاستفادهها و تنبيهات بدني و كودكآزاري ، داراي زندانهاي شخصي نيز بودهاند كه هر گونه اعتراضي از سوي كارگران اين كارگاهها در چهارچوب كارگاههاي مذكور خفه و با حمايت نيروي سركوب كه هميشه حامي سرمايه بودهاند سركوب ميشدند. در كنار صنعت قاليبافي كارگاههاي چرمسازي و دباغي به عنوان پيش شرط صنعت كفش در منطقه داير بود. صنعت كفش به دليل وجود صنعت چرمسازي كه خود نشأت گرفته از بافت روستايي و دامداري آذربايجان از رونق و شهرت خاصي برخوردار بود كه از آن جمله كارخانه خسروي كه عمر آن به بيش از 60 سال ميرسيد، ميتوان، نام برد. چرمسازان ديگري در مناطق مختلف شهر از جمله محله چوستدوزان و منجم تبريز كه نزديك كشتارگاه بود، مشغول به كار بودند. مجموعه آنها پس از انقلاب در شهر صنعتي مايان، مجتمع گشته و اكنون يكي از مناطق كارگري شهر تبريز است. كارخانجات بعدي كه به تدريج بر تعدادشان افزوده شد، هر يك به نوعي به صنايع وابسته و مونتاژ كشور تبديل شدند. تعدادي از آنها به كشورهاي غربي مانند آلمان، فرانسه، انگليس و تعدادي به جهت ارزان بودن انتقال تكنولوژي به شرق وابسته شدند. مانند كشورهاي روماني، مجارستان، چكواسلواكي و آلماني شرقي با شروعه اعتراضات مردم در سال 56 و57 كارگران اين كارخانجات به همراه ديگر كارگران كشور به سيل عظيم مردم پیوستند. این کارگران در صنوف منظم و مستقل كارخانجات خود در تظاهرات فعالانه شرکت کردند .
پس از انقلاب57 فصل جديدي از مبارزات كارگران جهت رسيدن به مطالبات و خواستهای شان آغاز شد و کارگران با باز شدن فضای سیاسی جامعه برای ایجاد تشکل های خود اقدام کردند.از جمله تشكيل شوراها و سنديكاها و اتحاديه مستقل كارگري را ميتوان برشمرد كه هر يك از بخشهاي كارگري در این تشکل ها با مسائل صنفي خود آشنا و در جهت شكوفايي آنها به فعاليت پرداختند. متاسفانه کارگران به علت تشتت موجود در سطح جامعه، خيلي زود با سدها و موانع جدي روبرو شده وبه دلیل كمعمق بودن داشتههاي موجود ذهني شان و همچنین نداشتن تجارب قوي در زمينه تشكلات كارگري به صورت علني و قانوني، مجبور به عقبنشيني و دچار سركوب شديد گشتند. به موازات اين وضعيت در تمامي كارخانجات حراست و شوراي اسلامي كار و انجمنهاي اسلامي ، در لباس خانه كارگر دست به تسويه حساب گسترده با كارگران آگاه نمودند و به هر بهانهاي دستهدسته كارگران را به خيل عظيم بيكاران اضافه كردند.
به دنبال اين سلسله اقدامات، هر روز با وضع قوانين ضد كارگري بر فشار خود افزودند از آن جمله عقد قراردادهاي موقت و 90روزه و سپس 29 روزه به جاي قراردادهاي رسمي و طولاني مدت بود. اين كار بيشتردست بخش خصوصي را در به كارگيري سهل و آسان اين طبقه و فشار مضاعف تحت اين قوانين را باز گذاشته است. چنانچه كارفرمايان ميتوانند راساً بدون هيچ مانع قانوني كارگران را با هر مزدي و از هر سني استخدام و از كار اخراج كنند. كارگران بخش خصوصي در چنان موقعيتي قرار گرفتهاند كه از فرداي خويش مطمئن نيستند. نداشتن امنيت شغلي، برخوردار نبودن از هر گونه بيمه چنانچه شاهديم با اعزام ماموران اداره بيمه كارگران كارگاهها به زيرزمينها و جاهايي به دور از چشم مامورين برده ميشوند تا به زندگي مشقت بار و مبهم خويش همچنان ادامه دهند. تازه اين قوانين در مورد كارگاهها با كارگران كمتر از 10 نفر كاملاً عادي است كه مشمول بيمه نميشوند. بر اثر اين اخراجهاي مستمر هر روزه شاهد صف طويلي از كارگران در ادارههاي كار شهرستانها جهت روشن شدن وضعيت خويش كه آن هم معلوم نيست چه وقت و چطور به كار آنها رسيدگي خواهد شد؟! هستیم . به علاوه سياستهاي غلط اقتصادي كه ناشي از اقتصادي سرمايهداري و تجاري ميباشد، دستدر دست هم داده و تمامي كارخانجات در سرتاسر ايران را در آستانه تعطيلي و ورشكستگي قرار داده اند همچون صنعت نساجي كه يكي از بزرگترين و قويترين صنايع موجود در كشور ما به شمار ميرفت. از سال 1370 شروع به از بين رفتن تدريجي كرده و الان در سال 86 تقريباً قريب به 90 درصد صنايع نساجي در حال نابود شدن و اكثر كارخانجات آنها جهت آپارتمانسازي مهيا ميشوند. از جمله كارخانجات نساجي مازندران(بهشهر- قائمشهر) با بيش از 50سال سابقه كار و نزديك به حدود 10000 كارگر تقريباً توليد شان به زير 10درصد رسیده است .
كارخانجات چيتري- چيت سازي تهران كه زماني كارگران آنها پرچمدار مبارزه در سالهاي 42،32و 57 بودند به تعطيلي كامل و نساجي كاشان و زايندهرود اصفهان و سيمين و كارخانجات ديگري تقريباً بيشترین خطوط خود را تعطيل و كارگران را از كار بيكار نمودهاند. در آذربايجان نيز كارخانه نختاب فيروزان به طور كامل تعطيل و تمامي كارگران كه متجاوز از 400 نفر بودند، مدتها با خانوادههايشان جهت احقاق حقوق خود، جلوي درب كارخانه تجمع و بر عليه سياستهاي ضد كارگري مسئولان معترض بوده وخواهان پرداخت دستمزدهاي معوقه خويش بودند. کارگران كارخانه پشم پتوي تبريز كه بيش از نيمي ازآنها اخراج شده بودند هر روز مقابل كارخانه تجمع کرده و دست به اعتراض می زدند كه با دخالت نيروي انتظامي پراكنده و باز فردا در مقابل كارخانه جمع ميشدند. كارخانه حوله لاله يا برق لامع سابق به علت واقع شدن در بهترين موقعيت مكاني جهت آپارتمانسازي اعلام ورشكستگي كرده و كارخانه را كه زير پوشش بنياد مستضعفان قرار داشت، تعطيل كرده و به فعاليت نزديك به نيم قرن خود پايان داد. اينها هم مرهون كار جمعي دلالان بينالمللي وابسته به سرمايه تجاري بودند كه با تعطيلي كارخانجات بسيار، واردات منسوجات از كشورهاي پيشرفته سرمايهداري به كشور، به بهاي بيخانمان شدن هزاران نفر از كارگران به همراه خانوادههايشان شد. با خسارت ديدن بخش نساجي هزاران هزار پنبه كار در سرتاسر مناطق پنبهكاري از جمله دشت گرگان و دشت مغان با صدمات جدي روبرو شده و يا مجبور به ترك ديار گشتهاند يا مزارع پنبه تبديل به جاليز كاري شده است. در بخشهاي ديگر صنعت نيز وضع بدين منوال است. چنانچه با سرازير كردن اقلامي از قبيل لوازم خانگي، لباس و كفش از چين به قيمت ارزان و تعرفههاي بسيار پائين گمركي هزاران كارگر خياط، كفشدوز و... بيكار و كارگاههايشان را تعطيل كردهاند.
اين نتيجه سياستهاي دلالي سرمايهداران امروزي ايران است. کارگران باید یک دل و یکصدا برای رهائی از فقر و فلاکتی که گریبان شان را گرفته وساختن دنيايي بهتر، دست بهدست هم داده و اعتراض خود را به قوانين ضد كارگري موجود كه به دنبالهروي از سياستهاي جهانيسازي و پشتوانههاي مالي آنها يعني صندوق بينالمللي پول و بانك تجارت جهاني و نيروهاي حامي آنها و ديگر ارگانهاي سركوب است به گوش جهانيان برسانيم.
به اميد فرداي بهتر!
روز است که خبری از رحمان رحیم پور دانشجوی دانشگاه ارومیه نیست
25 آبان 1387, بوسيله ى اردوان
روز سه شنبه ۱۴ آبان ماه ، دانشجویان دانشگاه ارومیه در اعتراض به تقلب در نتیجه آرا انتخابات شورای صنفی دانشجویی تحصن نمودند که این تحصن پس از حضور ریاست دانشگاه در جمع متحصنین و قول او برای برگزاری دوباره ی انتخابات و عدم دخالت در روند و نتیجه آن، به پایان رسید. اما فشار بر فعالان صنفی در پی این موضوع افزایش یافت و در پایان این موضوع رحمان رحیم پور ،فعال صنفی دانشگاه از روز ۱۸ آبان ناپدید شده است.
به گزارش خبرنامه امیرکبیر علیرغم پیگیریهای بسیار ، سرنوشت این دانشجو نامعلوم می باشد و بی خبری از وضعیت آقای رحیم پور و یا بازداشت غیرقانونی ایشان از سوی نیروهای امنیتی در روز شنبه مورخه ۱۸ آبان ماه نگرانی خانواده و نزدیکان وی را در پی داشته است
چند تن از شرکت کنندگان در مراسم یادبود ستارخان بازداشت شدند
25 آبان 1387, بوسيله ى اردوان
طبق اخبار رسیده در مراسم یادبود “ستارخان” در شاه عبدالعظیم در تهران تعدادی از فعالان آذری شرکت کننده بازداشت شده اند.
از جمله این افراد عبدالله عباسی جوان، استاد دانشگاه شهید رجایی و حسین حسینی دانشجوی دانشگاه اردبیل و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه رازی کرمانشاه، هستند.
گفتنی است از محل نگهداری بازداشت شدگان تاکنون اطلاعی در دست نیست. اسامی سایر بازداشت شدگان متعاقبا اعلام خواهد شد.
کمیته گزارشگران حقوق بشر
اطلاعیه سازمان عفو بین الملل در خصوص آخرین وضعیت «عباس لسانی»، فعال مدنی برجسته آذربایجانی
24 آبان 1387, بوسيله ى دیاکو
در سايت ببينيد : سلام دمکرات
سازمان عفو بين الملل روز پنج شنبه ۱۳ ماه نوامبر، با انتشار اطلاعیه ای به تشریح آخرین وضعيت عباس لسانی از فعالان مدافع حقوق آذربایجانیها در ایران، پرداخته است.
متن ترجمه شده این بیانیه به شرح زیر است : AI Index: MDE
13/167/2008
عمومی
۱۳ نوامبر ۲۰۰۸
اطلاعات بيشتر در خصوص (MDE 13/050/2008, 17 March 2008) UA 74/08 زنداني عقيده/شکنجه - ايران عباس لساني – فعال آذربایجانی
زنداني عقيده، عباس لساني، پس از تحمل سي ماه زندان ناشي از دو مجازات پي در پي خود، روز ۲۹ اکتبر ۲۰۰۸ از زندان يزد واقع در مرکز ايران آزاد گرديد.
عباس لساني فعال برجسته مدافع حقوق اقليت آذربایجانی هاي ايران، به دليل مشارکت در تظاهرات آذربایجاني ها در ماه مه ۲۰۰۶ ( خرداد ۱۳۸۵) در زادگاه خود اردبيل، محکوم به ۱۸ ماه زندان و ۵۰ ضربه شلاق شده بود. اين تظاهرات براي اعتراض به کاريکاتور منتشره در يک روزنامه ايراني بود که به نظر خيلي از آذربایجاني ها توهين آميز بود. محکوميت وي در اکتبر ۲۰۰۶ در مرحله استيناف تائيد گرديد. مجازات شلاق در مورد وی به مورد اجرا در نيامده است.
محکوميت دوم عباس لساني که براي يک سال زندان بوده و در ماه اوت ۲۰۰۶ صادر و بعدا در مرحله استيناف تائيد گرديده بود، در ارتباط با شرکت وي در يک تجمع مسالمت آميز فرهنگي در قلعه بابک در سال ۲۰۰۳ بود. در آوريل ۲۰۰۸ وي همچنين توسط دادگاهي در تبريز، شمال غرب ايران، به جريمه اي برابر با پنجاه هزار تومان (معادل ۱۲۵،۵۰ دلار آمريکا) محکوم گرديد. اتهام وي "برهم زدن نظم عمومي" در جريان تجمع ديگري در تبريز در ماه ژوئن ۲۰۰۵ بود.
در طول مدت زندان، عباس لساني به چندين مورد اعتصاب غذا از جمله در اعتراض به انتقال وي به زندان يزد و سوء رفتار با وي اقدام نمود. بدنبال آن وي از امتیاز مرخصي موقت از زندان که در سيستم ايران معمول است محروم گرديد.
در هفتم اکتبر ۲۰۰۸، عباس لساني به دفتر اداره اطلاعات در يزد برده شده و بمدت ۱۰ ساعت در خصوص برنامه هاي وي پس از آزادي از زندان مورد بازجوئي قرار گرفت. چند روز مانده به آزادي وي، دادستان کل و اداره اطلاعات اردبيل خانواده عباس لساني را تهديد کردند که اگر وي در هر گونه رويداد و حرکتی در هر شهر آذربایجان شرکت نمايد مجددا دستگير خواهد شد.
هيچ گونه اقدام ديگري لازم نيست. با تشکر زياد از همه آنها که درخواست فرستادند.
لینک اصلی بیانیه: http://www.amnesty.org/en/library/info/MDE13/167/2008/en
Sunday, November 16, 2008
Subscribe to:
Posts (Atom)